نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 952
تكونوا من اهلها»
خ 71 100 نه به خدا بلكه آنچه مىگويم نوعى كلام است كه شما از آن دوريد و آنرا
نمىفهميد و اهل آن نيستيد (لذا دروغ ميپنداريد) درباره قيامت فرموده: «و ينفخ فى الصور فتزهق كلّ مهجة و تبكم كلّ لهجة» خ
195 310 در صور دميده مىشود هر جانى از بدن خارج شود و هر زبانى لال مىگردد
لهز
(مثل
عقل) آميختن:
«لهز
القوم: خالطهم و دخل فيهم»
آن فقط
يك بار در «نهج» آمده است در مقام موعظه فرموده: «ايّها
اليفن الكبير الذى قد لهزه القتير كيف انت اذا التحمت اطواق النار بعظام الاعناق»
خ 183 267 «يفن» (مثل شرف) پير مرد «قتير» پيرى، اى پير سالخورده كه پيرى بر او
آميخته است چگونه خواهى بود وقتى كه طوقهاى آتش مانند گوشت، استخوانهاى گردنها را
فراگيرد
لهف
اندوه و
حسرت:
«لهف على
ما فات لهفا: حزن و تحسّر»
تلهّف
نيز همان است، پنج مورد از آن در «نهج» ديده مىشود، درباره مال حرام فرموده: «اصابه حراما و احتمل به اثاما فباء بوزره و قدم على ربّه
آسفا لاهفا» حكمت 344، آنرا از حرام به دست آورده و با آن گناهان را متحمّل
شده، با گناه آن قرين گشته و بر خدايش وارد شد خشمگين و اندوهناك «مفزع كلّملهوف» خ
109 پناهگاه هر آدم پر از اندوه «اغاثة الملهوف»
حكمت 23 پناه دادن آدم محزون «قلوب ملهوفة» دلهاى محزون
لهم
بلعيدن:
«لهم
الشىء لهما: ابتلعه بمرّة»
الهام
تفهيم بخصوصى است از جانب خدا و الهام: القاء چيزى است در قلب، آن چهار بار در
«نهج» به كار رفته است: «اخذ الله بقلوبنا و قلوبكم
على الحق و الهمنا و ايّاكم الصبر» خ 173 249
به
يارانش در صفين كه اتباع معاويه را از جاى خود حركت داده و وادار به عقب نشينى
كردند فرمود: «و انتم لها ميم العرب و يآفيخ الشرف و
الانف المقدّم و السنام الاعظم» خ 107 155 و در خ 124 181 فرموده: «و انتم لهاميم العرب و السنام الاعظم انّ فى الفرار موجدة
الله و الذلّ اللازم» لهاميم جمع لهميم به كسر اول به معنى اسب اصيل و
پيشتاز و انسان اصيل و
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 952