به
معاويه مىنويسد: حذر كن از اينكه خداوند از ناحيه شيطان بلاى كوبندهاى به تو
برساند كه ريشه را قطع كرده و آخر و دنباله را به فنا دهد: «و احذران يصيبك الله منه بعاجل قارعة تمسّ الاصل و تقطع
الدابر» نامه 55 447 «قارعه، قوارع» حادثه و حوادث كوبنده.
قرف
(بر وزن
عقل)
راغب
گويد: قرف و اقتراف در اصل به معنى كندن پوست از درخت و كندن پوست روى زخم است
و به طور
استعاره بر كسب كردن اقتراف گفتهاند، اعم از آنكه خوب باشد يا بد. مواردى از آن
در «نهج» آمده است، درباره خودش فرموده است: «فلقد فلق
لكم الامر فلق الخرزة و قرفه قرف الصمغة» خ 1 10 157، امامتان حقيقت امر را
بر شما شكافته مانند شكافتن مهره و پوست آنرا كنده مانند كندن صمغ از درخت.
به مالك
اشتر مىنويسد: «فامنع من الاحتكار... فمن قارف حكرة
بعد نهيك ايّاه فنكّل به و عاقبه فى غير اسراف» نامه 53 438 «قارف» به معنى
نزديك شدن و كسب كردن است يعنى مردم را از احتكار ارزاق منع كن، هركس بعد از نهى
تو به احتكار نزديك شد از او انتقام بكش و عقابش كن بدون اسراف.
آنگاه كه
شنيد: بنى اميه او را درباره خون عثمان متّهم مىكنند فرمود: «او لم ينه بنىاميّة علمها بى عن قرفى او ما وزع الجهّال سابقتى
عن تهمتى» خ 75 100 قرف در اينجا به معنى عيب گرفتن است يعنى: اينكه بنى
اميّه مىدانند من بىجا خون نمىريزم و در جريان عثمان بر له او بودم نه بر عليه
او، آيا اين علمشان مانع از آن نيست كه بر من عيب نگيرند آيا سابقه درخشان من در
جهاد و دين، نادانها را مانع نشده كه از تهمت زدن به من دست بردارند «مقترفون فى
ليلهم» كسب كنندگان و عمل كنندگانند در شب
قرقيسيا
به كسر
هر دو قاف شهرى بود در اطراف فرات و آن فقط يك بار در «نهج» آمده است، كميل بن
زياد نخعى كه فرماندار «هيت» بود، دشمن از محل او
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 856