نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 1060
است
«ناقش الشوكة»: كسى كه خار را از بدن خارج مىكند يعنى: مىخواهم دردم را و درد
جامعه را با شما درمان كنم حال آنكه درد من شما هستيد، من در اينكار مانند كسى
هستم كه خار را با خار از بدن خارج مىكند حال آنكه مىداند كه اين مانند خار
اوّلى مىخواهد در بدن بماند.
نقص
(مثل
عقل) كم كردن و كم شدن، لازم و متعدى هر دو آمده است، موارد زيادى از آن در «نهج»
ديده مىشود، چنانكه فرموده: «اذا تمّ العقل نقص
الكلام» حكمت 71 چون عقل انسان كامل شد سخن گفتنش كم مىشود در جريان شهادت
محمد بن ابى بكر فرمود: «انّ حزننا عليه على قدر
سرورهم به الّا انّهم نقصوا بغيضا و نقصنا حبيبا» حكمت 325، اندوه ما بر
فقدان محمد به قدر شادى اهل شام است با اين فرق كه آنها مبغوضى از خود كم كردند و ما
محبوبى را نقيصه: عيب، خصلت بد، بدگوئى، جمع آن نقائص است، «منقصة» به معنى نقص
است، به محمد بن حنفيّه فرمود: «انّى اخاف عليك الفقر
فاستعذ بالله منه فانّ الفقر منقصة للدين مدهشة للعقل، داعية للمقت» حكمت
319، به خدا از فقر پناه بر، كه فقر نقصانى است براى دين، (فقر انسان را وادار به
كار خلاف مىكند و آنها دين را ناقص مىكنند) به دهشت آورنده عقل انسان است، و سبب
مىشود كه انسان به مردم غير فقر عداوت داشته باشد. انتقاص: مثل نقص كم كردن و كم
شدن است، چنانكه در نامه 62 به اهل مصر مىنويسد: «الا
ترون الى اطرافكم قد انتقصت»
نقض
شكستن.
خواه ظاهرى باشد مثل شكستن استخوان گويند «نقض العظم» و خواه معنوى مثل شكستن
پيمان چنانكه گويند: «نقض العهد» مواردى از آن در «نهج» به كار رفته است، چنانكه
فرموده: «ما انقض النوم لعزائم اليوم» خ 241
359 و نيز حكمت 440 «ما» براى تعجّب است يعنى چه شكننده است خواب تصميمهاى روز را،
انسان شب تصميم مىگيرد، صبح كه بيدار شد مىبيند از تصميم خود منصرف شده است.
انتقاض:
شكسته شدن فاسد شدن، به عمر بن الخطاب مىگويد.
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 1060