نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 353
حضور و شنيدن سخن پيامبر
بازدارند، گويد: «محمد صلّى اللّه عليه و آله را در مسجد يافتم و سخن او را شنيدم،
خوشآيندم آمد. به دنبال او روانه شدم و با خود گفتم: واى بر تو، گوش فرا ده، اگر
سخن راست گويد بپذير و اگر نادرست بود ناشنيده بگير. در خانه به خدمت او شتافتم و
عرضه داشتم: آنچه دارى بر من عرضه كن. او اسلام را بر من عرضه كرد و آياتى چند از
قرآن بر من تلاوت نمود، به خدا سوگند! چنين سخنى شيوا و جالب نشنيده بودم و مطالبى
ارجمندتر از آن نيافته بودم. ازاينرو اسلام آوردم و شهادت به حق را از دل و جان
بر زبان جارى ساختم». آنگاه به سوى قوم خود شتافت و سرگذشت خود را بر ايشان بازگو
كرد و همگى اسلام را پذيرفتند و او يكى از داعيان بلندآوازه اسلام شناخته شد[1].
نضر
بن حارث بن كلده از سران قريش و تيزهوشان عرب شناخته مىشد كه با پيامبر اسلام
صلّى اللّه عليه و آله دشمنى آشكار داشت. لذا شهادت مانند او درباره عظمت قرآن و
نيرومندى آن در پيشرفت دعوت، قابل توجّه است. «و الفضل ما شهدت به الأعداء؛ بزرگى
همان بس كه دشمنان بر آن گواه شوند».
او
از در چارهانديشى درباره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با سران قريش چنين گويد:
«به خدا سوگند! پيشآمدى برايتان رخ داده كه تاكنون چارهاى براى آن
نينديشيدهايد.
محمد
در ميان شما جوانى بود آراسته، مورد پسند همگان، در سخن راستگوترين و در
امانتدارى بزرگوارترين شما بود. تا هنگامى كه موىهاى سفيد در دو طرف گونهاش
هويدا گشت و آورد آنچه را كه آورد، آنگاه گفتيد: ساحر است. نه به خدا سوگند! هرگز
به ساحرى نمىماند. گفتيد: كاهن است. نه به خدا سوگند! هرگز سخن او به سخن كاهنان
نمىخورد. گفتيد: شاعر است. نه به خدا سوگند! هرگز سخن او بر اوزان شعرى استوار
نيست. گفتيد: ديوانه است. نه به خدا سوگند! هرگز رفتار او به ديوانگان نمىماند.
پس خود دانيد و درست بينديشيد، كه رخداد بزرگى پيش آمد كرده كه نبايد آن را ساده
گرفت»[2].
ابو
الوليد عتبة بن ربيعه، كه بزرگ قريش محسوب مىشد، روزى با سران قريش
[1] سيره ابن هشام؛ ج 2، ص 25- 21. اسد الغابة؛ ج 3، ص
54.
[2] سيره ابن هشام؛ ج 1، ص 321- 320. الدر المنثور، ج
3، ص 180.
نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 353