نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 328
غشاء: «وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ ..[1]؛ و بر ديدگانشان پردهاى است ...». «وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً[2]؛ و بر ديدهاش پرده نهاده است».
زيغ:
«فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ
الْفاسِقِينَ[3]؛
پس چون [قوم موسى از حق] برگشتند خدا دلهاىشان را برگردانيد و خدا مردم نافرمان
را هدايت نمىكند». «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ
هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً[4]؛
پروردگارا! پس از آنكه ما را هدايت كردى دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان و از
جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار». «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي
قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ[5]؛
اما كسانى كه در دلهاىشان انحراف [- كجروى] است براى فتنهجويى و طلب تأويل آن
[به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مىكنند».
مرض:
«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً ...[6]؛
در دلهاىشان مرضى است [كه درك ندارند] و خدا بر مرضشان افزود ...».
«فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ[7]؛
مىبينى كسانى را كه در دلهاىشان بيمارى است». «وَ
أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ
...[8]؛ و
اما كسانى كه در دلهاىشان بيمارى [كجبينى و بىخردى] است پليدى بر پليدىشان
افزود ...». «أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا ...[9]؛
آيا در دلهاىشان مرضى است يا در ترديد هستند ...».
«لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ[10]؛
تا آنچه را شيطان القا مىكند، براى كسانى كه در دلهاىشان بيمارى است آزمايشى
گرداند».
تمامى
اين تعابير حاكى از يك حقيقت است و آن انحراف در فكر و انديشه و عقيده است، كه بر
اثر عناد و لجاج و اصرار بر جهالت بر ايشان حاصل گرديده است و از آن دستبردار
نيستند. لذا همه اين تعابير بر آنان صادق است: طبع على قلبه. ختم