نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 324
خود غرّه شود و عجب او را فرا
گيرد و نيز نبايد تبهكار از رحمت الهى مأيوس گردد.
انسان،
چه مؤمن و چه گنهكار، بايد ميانه خوف و رجاء، طىّ منزل نمايد و اين حالت انسان را
پيوسته در حالت تعادل نگاه مىدارد.
2.
خداوند بر همه چيز سلطه دارد و از خود انسان بر او بيشتر مسلّط است، هرگز نبايد
مغرور گردد كه هر چه مىخواهد مىتواند انجام دهد، بلكه تا اراده خدا در كار نباشد
و اذن او نباشد، هيچ كارى انجام نمىپذيرد.
3.
خداوند ميان انسان و خواستههاى او به وسيله مرگ حايل مىگردد.
4.
خداوند از هر چيز نسبت به انسان نزديكتر است «وَ
نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[1]؛ و
ما از شاهرگ او به او نزديكتريم».
5.
حايل شدن خدا ميان انسان و قلب او، كنايه از فراموش كردن خود است.
انسانى
كه خدا را فراموش كرده در واقع خويشتن را فراموش كرده، زيرا انسانيت را فراموش
كرده است. جامعهاى كه خدا در آن حاكم نباشد و او را حاضر و ناظر نداند، انسانيت
از آن جامعه رخت بر مىبندد و بر آن جامعه انسانيّت حكومت نمىكند،
«نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ[2]؛
خدا را فراموش كردند و او آنان را دچار خود فراموشى كرد»[3].
6.
كنايه از مجموع اين معانى است، چنانچه علامه طباطبايى اختيار فرمودهاند[4].
3.
نظائر در كلمات افرادى، مانند قلب و فؤاد كه هر دو لفظ معناى دل دارند و مقصود
شخصيّت واقعى و باطنى انسان است. مانند اين دو آيه:
«نَزَلَ
بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ[5]؛
روح الأمين [جبرئيل] آن را بر دلت نازل كرد تا از [جمله هشدار] دهندگان باشى».
«كَذلِكَ
لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا[6]؛
اينگونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم] تا