نام کتاب : تاريخ قرآن نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 25
است،
فصيحترين ناطقان به «ضاد» است،[1] بر روابط و
مناسبات كلامى بهتر از هركس واقف است؛ نمىتوان باور كرد كه آن حضرت تهافت ميان آن
عبارت شركآميز و دو آيه پس از آن يعنى «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ
آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا
الظَّنَّ»[2] را كه آلهه مشركان را به باد انتقاد گرفته و
بىاساس دانسته است، درك نكند. حتى اگر بپذيريم كه او اين تناقض را درك نكرده،
مشركان چگونه اين تناقض را پذيرفتند؟
بقيه
آيات تا آخر سوره نيز چيزى جز انتقاد و نكوهش و بىارج دانستن عقايد قريش نيست.
بدين ترتيب هر انسان انديشمندى واهى بودن اين افسانه را به روشنى درمىيابد.
اما
دو آيه مورد استشهاد اهل حديث كه به عنوان تأييد آوردهاند، هرگز ربطى به افسانه
يادشده ندارد.
1.
آيه «فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ»[3]،
گوياى اين حقيقت است كه هر صاحب شريعتى در اين آرزوست كه زحمات وى نتيجهبخش باشد،
اهداف و خواستههاى او جامه عمل بپوشد، كلمة الله در زمين مستقر شود؛ ولى شيطان
پيوسته در راه تحقق اين اهداف عالى سنگاندازى مىكند، سد راه به وجود مىآورد
(أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ)؛ اما «إِنَّ
اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ» و «إِنَّ
كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً». پس هر آنچه ابليس در اين راه تلبيس
كند و سد راه ايجاد نمايد، خداوند آن را در هم شكسته (بَلْ
نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ)[4]،
تمامى آنچه رشته است از هم مىگسلد (فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي
الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ) و
آيات و بيّنات الهى را استوارتر مىكند.
2.
آيه تثبيت[5] مقام عصمت
انبيا را ثابت مىكند: اگر عصمت، كه همان عنايت الهى و روشنگر راه پيامبران است،
شامل حال انبيا نبود، لغزش و انحراف به سوى بدانديشان امكان داشت. قدرت و نفوذ
طاغوتيان در ايجاد جوّ مناسب با اهداف پليدشان آنقدر گسترده و حسابشده است كه
ممكن است شايستهترين افراد فريب بخورند و به سوى آنان جذب شوند. صرفا عنايت الهى
است كه شامل بندگان صالح خود مىشود و آنان را از وسوسهها و دسيسههاى شيطان در
امان نگاه مىدارد.
به
هر حال، آيه تثبيت دلالت دارد بر اينكه لغزشى انجام نگرفته و اين به دليل «لو لا»
امتناعيّه است (اگر نبود، چنين مىشد).
[1] . اشاره است به كلام پيامبر( ص) كه فرمود: انا افصح
من نطق بالضاد، كه از فصاحت ايشان در بين عرب كنايه دارد.