چه مطابق نظرت عمل بكنم
و چه نكنم، شما نزد من مشاورى پسنديده و خير خواهى مخلص هستى.[1]
4- حرف آخر عبد الله
بن زبير و پاسخ امام عليه السّلام
(1) عبد الله بن سليم
[أسدى] و مذرى بن مشمعلّ [أسدى] مىگويند: ما براى حج، يوم التروية [هشتم ذى
الحجّه] وارد مكه شده بوديم در همين حين هنگام بالا آمدن خورشيد به يكباره با
حسين [عليه السّلام] و عبد الله بن زبير مواجه گرديديم كه بين حجر الاسود و درب
[خانه خدا] ايستاده بودند، خود را به آن دو نزديك كرديم، شنيديم ابن زبير به حسين
[عليه السّلام] مىگفت: اگر مىخواهى اينجا بمانى بمان و رياست [توليت] اين امر
[منظور قيام براى دستيابى به حاكميت است] را به دست بگير ما هم از تو حمايت كرده
يارىات مىكنيم و خير خواهتان بوده با شما بيعت خواهيم كرد.
حسين [عليه السّلام]
فرمود: پدرم برايم فرموده: كه گوسفندى حرمت حرم [مكه] را خواهد شكست! لذا
نمىخواهم آن گوسفند نر من باشم![2] [عبد الله]
بن زبير [به حسين بن على عليه السّلام] گفت: اى پسر فاطمه نزديكم بيا؛ حسين [عليه
السّلام] گوشش را نزديك آورد و ابن زبير در گوشى با او سخن گفت، ولى حسين [عليه
السّلام] رو به ما كرد و فرمود: مىدانيد ابن زبير چه مىگويد؟
گفتيم: خدا ما را فدايت كند،
نمىدانيم! فرمود: مىگويد در اين [مسجد الحرام] بمان مردم گردت جمع خواهند شد.
بعد حسين [عليه
السّلام] فرمود: و اللّه اگر يك وجب، خارج حرم [مكه] كشته شوم برايم
[1] تاريخ طبرى، 5/ 382، به نقل از ابى مخنف از
صقعب بن زهير.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 384، به نقل از ابى مخنف أبو
جناب يحيى بن أبى حيّة از عدىّ بن حرمله أسدى.