[اشعارى بدين معنا] گفته است، [كه برخى گفتهاند فرزدق آنها
را سروده است.] (1) اى نفس اگر نمىدانى مرگ يعنى چه به [جسد] هانى و [مسلم] بن
عقيل در بازار بنگر- به [هانى] قهرمانى كه شمشير صورتش را خورد كرده و [يا به
مسلم] كسى كه جنازهاش از بالاى قصر [به زمين] انداخته شده نگاه كن.- فرمان امير
آن دو را بدين روز در آورده كه [چنين] نقل مجالس شدهاند.- جسدى را خواهى ديد كه
مرگ رنگش را دگرگون كرده است و فوران خونش به هر راهى رفته است. [مقصود جسد هانى
است.]- [مسلم] آن جوانى كه از يك دخترك جوان شرمگين هم شرمگينتر به نظر مىرسيد
از شمشير دو دم تيز هم برّاتر بود.
- چطور اسماء [بن خارجة
فرازى [داماد هانى] بر اسبهاى فاخر سوار مىشود در حالى كه عشيره مذحج از او
[مىخواهند] خون [هانى] را بطلبند.- بنى مراد از كوچك و بزرگ با گردنهاى افراشته
گرداگرد اسماء را گرفته [دورش طواف مىكنند تا كه شايد انتقام خونهايى را
بگيرند]- [در چنين حالى] اگر شما انتقام خون برادرتان [هانى بن عروة] را نگيريد
مثل شما مثل آن زنان روسپى [خودفروش] خواهد بود كه به بهاى اندكى، راضى [به
خودفروشى] شدهاند.[1]
[1] تاريخ طبرى، 5/ 379 و 380، به نقل از أبى مخنف
از صقعب بن زهير از عون بن أبى جحيفه و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 64 و 65، با كمى تغيير.