و جنگجويان شما را در جنگهاى اهل شام بدون چشم داشتى متفرق
سازد.[1] بىگناه را
به جاى گناهكار و حاضر را به جاى غايب دستگير كند! تا جايى كه ديگر در ميانتان كسى
از گنهكاران باقى نماند مگر اين كه سزاى دستاوردشان را بچشند! [ساير] اشراف هم
همين طور [با مردم] سخن گفتند.
(1) وقتى مردم گفتههاى
آنها را شنيدند شروع كردند به متفرق شدن![2]
هر زنى نزد پسر و برادرش مىآمد و مىگفت: برگرد! مردم جايت را پر مىكنند! و يا
هر مردى نزد پسر يا برادرش مىآمد و مىگفت: فردا اهل شام جلويت ظاهر مىشوند [در
آن صورت] با جنگ و شرّى [كه بپا مىشود] چه خواهى كرد؟! برگرد. و او را مىبرد![3] [در اين
اثنا] محمد بن أشعث بيرون آمد و كنار خانههاى بنى عماره توقف كرد.
عمارة بن صلخب أزدى در
حالى كه مسلّح بود و مىخواست نزد [مسلم] بن عقيل برود، به [محمّد] برخورد،
[محمد] او را دستگير كرد و به سوى ابن زياد فرستاد و [ابن زياد] او را زندانى كرد.
[بعد از اين ماجرا
مسلم] بن عقيل عبد الرحمن بن شريح شبامى را از مسجد، همراه تعداد زيادى از مردم
[به جنگ با محمد بن أشعث فرستاد].[4] قعقاع بن شور
ذهلى از منطقهاى از كوفه كه عرار ناميده مىشد به مسلم و اصحابش حمله كرد،[5] و به محمد بن
أشعث پيغام فرستاد كه من از عرار به [مسلم]
[1] يعنى از غنائمى كه مسلمين در جنگ با روميان
مىگيرند چيزى به آنها ندهد.
[2] تاريخ طبرى: 5: 370 و 371، به نقل از أبى مخنف
از سليمان بن أبى راشد از عبد الله بن خازم كثيرى و ارشاد شيخ مفيد، 2: 53 و 54،
با كمى تغيير.
[3] تاريخ طبرى، 5/ 371، به نقل از أبى مخنف از
مجالد بن سعيد و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 54، با كمى تغيير.
[4] تاريخ طبرى، 5/ 371، به نقل از أبى مخنف از
أبو جناب كلبى.
[5] تاريخ طبرى، 5/ 381، اين قسمت را طبرى از أبى
مخنف نقل نكرده بلكه از هارون بن مسلم از على بن صالح از عيسى بن يزيد نقل كرده
است.