[با خود] گفتند: حسين عليه السّلام و [عبد الله] ابن زبير
[از بيعت] خوددارى كردند و به مكه آمدند، [پس ما هم تن به سلطه يزيد نمىدهيم].[1] محمد بن بشر
همدانى[2] مىگويد: ما
منزل سليمان بن صرد خزاعى جمع شديم، و بحث و گفتگو كرديم، [سليمان] گفت: معاويه
مرده، حسين عليه السّلام هم از بيعت با بنى اميه دست كشيده و به طرف مكه آمده، شما
شيعيان او و پدرش هستيد، اگر مىدانيد كه او را يارى مىكنيد و با دشمنانش
مىجنگيد، برايش نامه بنويسيد [و اعلام حمايت و جهاد در راهش را بكنيد] ولى اگر
مىترسيد سستى و فتور از خود نشان دهيد، اين مرد را به جانش فريب نداده. [او را به
كشتن ندهيد] سايرين گفتند: نه ما با دشمنانش مىجنگيم و جانمان را به پايش فدا
مىكنيم! سليمان گفت: پس برايش [نامه] بنويسيد و [اعلام حمايت كنيد]، لذا [خطاب
به حسين عليه السّلام] نوشتند:
«بسم الله الرحمن
الرحيم، از سليمان بن صرد و مسيّب بن نجبه و رفاعة بن شدّاد و حبيب بن مظاهر و
شيعيان مؤمن و مسلمان كوفه به حسين بن على عليه السّلام سلام عليكم: در پيشگاهت
خدا را ستايش مىكنيم خدايى كه به غير او الهى نيست، حمد از آن خدايى است كه دشمن
سلطهگر و معاندت را درهم شكست، دشمنى كه همواره عليه اين امت شرارت مىكرده، و به
آنها نيرنگ مىزده است، فىءشان[3] را غصب
مىكرد، و بدون رضايتشان بر آنها حكم مىرانده است، برگزيدگانشان را مىكشت و
اشرارشان را باقى مىگذارد و مال خدا را بين جباران و أغنياءشان دست بدست
مىگردانده است، لعنت بر او همانطور كه [قوم] ثمود لعن گرديد.
ما پيشوايى نداريم، نزد
ما بيا تا كه شايد خداوند بواسطه شما ما را بر محور
[2] أبى مخنف اين خبر را از حجاج بن على از محمد
بن بشر همدانى نقل مىكند.
[3] فىء ماليات و اموالى بود كه از بلاد مفتوحه
بدست مىآمد، اعم از جزيه و خراج و عشريه و اموالى كه بعد از جنگ بدست مسلمين
مىافتاد، كه طبق مقررات شرعى مىبايست توسط حاكم بين مسلمين تقسيم شود.