شام را با آنها بفرست، و سواران و يارانى همراهشان بفرست تا
آنها [اهل بيت] را به طرف مدينه هدايت كنند. لذا نعمان بن بشير خودش آنان را [به
سوى مدينه] برد، در حالى كه شبها آنها را راه مىبرد [و در حين راه رفتن] آنان
را پيش روى خويش قرار مىداد تا از ديدهاش ناپديد نشوند، ولى وقتى [جايى] فرود
مىآمدند از آنان دور مىشد، و اصحاب خودش را براى نگهبانى به اطرافشان مىفرستاد
و خود در فاصله دورى منزل مىكرد بطورى كه وقتى كسى از آنها مىخواست وضو بگيرد يا
قضاء حاجت كند شرمگين نمىشد.
[خلاصه] پيوسته در مسير
راه اينگونه با آنان منزل مىكرد، و به آنها لطف مىنمود و حوائجشان را جويا مىشد
تا اينكه وارد مدينه شدند.[1][2]
ورود كاروان اسراء به
مدينة
(1) هنگامى كه خبر كشته
شدن حسين [عليه السّلام] به اهالى مدينه رسيد [أمّ لقمان] دختر عقيل بن أبى طالب
با زنان مدينه بيرون آمد، در حالى كه روسرى خود را هنوز نپيچيده بود و داشت بر سر
مىپيچيد [با زبان شعر] مىگفت: [اگر پيامبر به شما بگويد، شما كه آخرين امّت
بوديد بعد از من با عترت و خاندانم چه كردهايد كه]
[1] طبرى يا كلبى يا أبى مخنف بجهت رعايت اختصار
از رفتن كاروان به سوى كربلاء و رسيدن آنان در روز اربعين امام حسين[ عليه
السّلام] به كربلاء و برگرداندن و دفن سرهاى بريده در نزديكى قبور شهداء كربلاء،
گزارشى ننمودهاند، و اين با صحت آن رواياتى كه اين مطالب را گزارش كردهاند
منافاتى ندارد.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 461 و 462، به نقل از أبى مخنف
از حارث بن كعب از فاطمه و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 121 و 122، با اندكى تغيير و سبط
ابن جوزى ماجراى تقاضاى مرد شامى از يزيد[ لعنه الله] و پناه بردن فاطمه بنت
الحسين[ عليه السّلام] به زينب[ س] و دفاع حضرت زينب[ س] را تا عصبانى شدن و
برآشفتن يزيد، با اندكى تغيير در نحوه بيان ذكر كرده است، رك: تذكرة الخواص، 264،
به نقل از هشام بن محمد[ راوى مقتل أبى مخنف.]