(1) [زهير بن قين به
ميدان آمده] به شانه حسين [عليه السّلام] زد و گفت: پابرجا باش [من هنوز شما را
بر حق مىدانم] كه از جانب خداوند، هدايت شدهايد هم هادى و هم مهدى هستيد، امروز
جدّت نبى [خدا] و حسن و على مرتضى و [جعفر طيّار] آن جوان شجاعى كه [خداوند] به او
دو بال داده و [حمزه] آن شير خدا، آن شهيد زنده را ملاقات خواهى كرد.
سپس نبرد سختى بپاكرد و
[به شعر] مىگفت: من زهيرم من زاده قينم، و با شمشير آنان را از حسين دور مىرانم.
[در نهايت] كثير بن عبد الله شعبى و مهاجر بن أوس به او حمله بردند، و او را به
قتل رساندند. [رحمت خدا بر او باد.][1]
شهادت نافع بن هلال
جملى
(2) نافع بن هلال جملى
نام خودش را روى چوبه تيرش نوشته بود، لذا تيرهائى كه پرتاب مىكرد نشاندار بودند
مىگفت: «من جملى هستم، بر دين على هستم» دوازده تن از ياران عمر بن سعد را به قتل
رساند.
[ولى در نهايت خودش
مجروح شد] و بازوانش شكست، شمر بن ذى الجوشن با دار و دستهاش او را اسير كرده [به
ميان لشكر] هدايت كرده و به عمر بن سعد رساندند، [در حالى كه] خون از محاسنش جارى
بود! عمر بن سعد گفت: واى بر تو، آى نافع! چه چيز موجب شد كه با خودت چنين بكنى؟!
[نافع] گفت: پروردگارم مىداند چه نيّتى دارم، و الله غير از آنان كه مجروح
ساختهام دوازده تن از شما را به قتل رساندهام و از اين مجاهدهام خود را ملامت
[1] تاريخ طبرى، 5/ 441، ادامه خبر محمد بن قيس و
سبط ابن جوزى اشعار زهير را همراه با اندكى حذف و تغيير ذكر نموده است، رك: تذكرة
الخواص، 252، به نقل از هشام بن محمد[ راوى مقتل أبى مخنف.]