را به قتل برسانيد، اين مرد [حسين عليه السّلام] را با پسر
عمويش يزيد بن معاويه آزاد بگذاريد، [در كار او و يزيد دخالت نكنيد] قسم بجانم اگر
حسين را هم به قتل نرسانيد، يزيد از شما راضى خواهد شد، و به همين اندازه كه از او
اطاعت كرديد [و دست از يارى حسين بر داشتيد و خود را براى جنگ با حسين آماده
كردهايد] اكتفا خواهد نمود. [در اين هنگام] شمر بن ذى الجوشن به طرف زهير تيرى
انداخت و گفت: ساكت باش، خدا صدايت را خفه كند. با كثرت كلامت ما را خسته كردهاى.
(1) زهير [در پاسخش]
گفت: اى پسر كسى كه بر پاشنههاى پايش ادرار مىكرد! من با تو سخن نمىگويم.
[بىترديد] تو يك حيوانى! بخدا قسم گمان نمىكنم دو آيه از كتاب خدا را بدرستى
بدانى! عذاب سخت و خوارى و خفت روز قيامت بر تو بشارت باد! شمر گفت: خداوند تو و
رفيقت [منظور حسين عليه السّلام] را همين الآن به قتل خواهد رساند! [زهير] گفت:
آيا مرا از مرگ مىترسانى! و الله مردن در كنار او [حسين عليه السّلام] نزد من از
[حيات] جاودانه در كنار شما محبوبتر است.
آنگاه [زهير] رو به مردم
كرد و با صداى بلند گفت: بندگان خدا! اين [مرد] بد اخلاق و تندخو و امثالش شما را
در دينتان فريب ندهند، و الله شفاعت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم شامل حال
آنها كه خون فرزندان و خاندان پيامبر را ريختهاند و كسانى را كه به اين خاندان
يارى رسانده و از حريم آنها دفاع كردند را كشتهاند، نخواهد شد.
[در اين هنگام] مردى
[زهير] را صدا زد و گفت: أبا عبد الله به شما مىگويد: بيا، قسم بجانم همانگونه كه
مؤمن آل فرعون قوم خويش را نصيحت كرده و به خوبى از آنان دعوت نمود، شما [هم]
آنها را نصيحت كرده و بخوبى از آنان دعوت نمودهاى، اگر نصيحت و ابلاغ، نفعى
برساند![1]
[1] تاريخ طبرى، 5/ 426 و 427، به نقل از أبى مخنف
از حنظله بن اسعد شبامى از مردمى از قومش به نام كثير بن عبد الله شعبى، كه شاهد
قتل امام حسين عليه السّلام بود.