داشتند، و حسين [عليه السّلام] در حال قرائت [اين آيه شريفه
بود]:
«وَ لا يَحْسَبَنَّ
الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ، إِنَّما
نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ، ما كانَ اللَّهُ
لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ
مِنَ الطَّيِّبِ.»[1] «هرگز كسانى كه
كافر شدند مپندارند مهلتى كه به آنان مىدهيم به سودشان است، تنها [از آن رو]
بدانها مهلت مىدهيم تا بر گناهانشان بيفزايند و عذاب خفت بارى [در پى] دارند.
خداوند نمىخواهد مؤمنين را به حالى كه شما داريد رها كند، تا بدين وسيله پاك را
از پليد جدا سازد.» (1) مردى از سوارانى كه ما را زير نظر داشتند، [اين آيه] را
شنيد، لذا گفت: قسم بخداى كعبه ما همان پاكانى هستيم كه از شما جدا شدهايم! [ضحاك
مىگويد:] من متوجه حرفش شدم و به برير بن حضير [همدانى] گفتم: مىدانى او كيست؟
گفت:
نه! گفتم: او أبو حرب
سبيعى [همدانى] عبد الله بن شهر است، [فردى] دلقكمنش و هرزه و بيكاره است، [در
عين حال مردى] بزرگ و شجاع و دلير است، گويا سعيد بن قيس او را به خاطر جنايتى
حبس كرده بود.
برير بن حضير به او گفت:
اى فاسق! آيا خداوند تو را جزو پاكان قرار داده است؟! [ابو حرب در پاسخ] گفت: تو
كيستى؟
گفت: من برير بن حضير
هستم.
[ابو حرب] گفت: إنّا
لله [ما از خدائيم [و به او برمىگرديم]] [تحمّلش] برايم سخت است، و الله هلاك
شدى! برير، و الله به هلاكت رسيدى! [برير] گفت: اى أبا حرب! آيا از تو مىآيد كه
با [اين] گناهان بزرگت به درگاه خدا