(1) [پدرم] اندوهش را فرو نشاند و اشك از چشمانش جارى شد [و
اين مثل عربى را به زبان جارى ساخت] فرمود: كه اگر شتر مرغ شبى رها مىشد به خواب
مىرفت! [يعنى اگر مرا رها مىكردند و متعرضم نمىشدند بجاى خود مىماندم و به
اينجا نمىآمدم.] [عمهام] زينب گفت: واى بر من! بر خلاف ميل خود كشته مىشوى!
اينكه بر من جگرخراشتر و سختتر است! [آنگاه] به صورت خويش سيلى زد، و دستش را به
طرف گريبانش برده آن را پاره كرد و بيهوش بر زمين افتاد! حسين [عليه السّلام] بر
بالينش رفت و بر صورتش آب ريخت[1] و به
[خواهرش] فرمود: اى خواهرم! تقواى الهى را پيشه كن و بواسطه دلگرمىهايى كه
خداوند به صابرين داده خويشتندارى نما، بدان كه اهل زمين مىميرند و اهل آسمان
باقى نخواهند ماند، همه چيز نابود خواهد شد جز ذات خداوندى كه زمين را با قدرتش
خلق كرد و مخلوقات را برانگيخته و به سوى خود بازمىگرداند و او يكتا و واحد است،
پدرم بهتر از من بود، مادرم بهتر از من بود و برادرم [هم] برتر از من بود. [همه
اينها به شهادت رسيدند]، من و آنها و هر مسلمانى چون رسول خدا خواهند مرد.
[ابا عبد الله] با اين
[جملات] و مانند آن [خواهر] را تسلّى داد و فرمود: اى خواهرم! تو را قسم مىدهم و
شما به قسم من وفادار باش. وقتى كه از دنيا رفتم براى من گريبانت را پاره نكن، به
خاطر من صورتت را نخراش، و آه و وا ويلا نكن.
سپس [پدرم، عمهام
زينب] را آورد و كنار من نشاند.[2]
[1] شايد از باقيمانده آبهائى بوده كه شب هفتم
آورده بودهاند.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 420 و 421، به نقل از حارث بن
كعب و أبو ضحاك و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 93 و 94، همراه با اندكى تغيير در عبارات و
أبو الفرج بخش اول اين خبر را از اشعار امام عليه السّلام تا بيهوش شدن حضرت
زينب[ س] با كمى تغيير نقل نموده است، رك: مقاتل الطالبين، 75، به نقل از أبى
مخنف از حرث بن كعب از على بن الحسين عليه السّلام.