اذا اوحى الملك اليهما
اطرق منصتا لهما حتى يسمع منهما ثم يجيب بما يريد فيترجم عنه اللسان بادوات كثيرة
منها ريح الفؤاد و بخار المعدة.
عبارات فوق يكى از ادله
عقلى و نقلى بر اثبات تجرد روح است.
زيرا جسم و ماده يك
خاصيت بيشتر نميتواند داشته باشد و يك كار بيشتر نميتواند انجام دهد چنانچه چيزى
بتواند بكارهاى مختلفى بپردازد و در چيزهاى متعددى تأثير كند معلوم مىشود فوق همه
آنهاست و از همه آنها مجرد و برهنه است و چون تمام احساسات و ادراكات از هر نوع
منسوب بروح و كار اوست پس روح ناچار بايد فوق همه محسوسات و مدركات باشد. اين يكى
از ادله قوى تجرد روح است عبارت فوق علاوه بر آنكه بيان مزبور را ثابت و روشن
ميكند مطلب سابق را نيز تأييد و مبرهن مينمايد زيرا صريحا ميگويد درككننده واقعى
قلب است نه جوارح و اعضا.
امام عليه السّلام
ميفرمايد: وقتى قلب بگوش امر كرد و اجازه داد كه صوتى را وارد خانه او كنند ساكت و
بىتوجه بهمه چيز ميماند تا از راه گوش چه ميشنود و آنچه را شنيد جواب ميگويد زبان
جواب او را بآلات و ادوات زيادى ترجمه ميكند.
ظاهرا مراد از ريح
الفؤاد هوائى است كه از قلب بسوى ريه و قصبه خارج مىشود و مقصود از بخار معده
بخاريست كه از معده بسوى