اما سوراخهاى بينى دو نقيب او هستند. بويهائى را كه خوش و
معطر است و پادشاه آن را دوست دارد بر او داخل ميكنند و چون بوى بدى پيدا شد كه
شاه از آن نفرت داشت بدستها فرمان ميدهد كه جلوى بينى را بگيرند و از ورود آن
ممانعت كنند.
براى اين سلطه و اقتدارى
كه باين پادشاه دادهاند علاوه بر خوشى و ناخوشى كه از اعوان و عمال خود مىبيند
برابر كارهايش ثوابها و عقابها مقرر است، شكنجه او از شكنجههاى پادشاهان ظاهرى
قهار جهان سختتر است، ثواب او از پاداش آنها بالاتر اما شكنجه او اندوه است و
پاداش او سرور و خوشى است.
منشأ حزن و اندوه طحال
(سپرز) است و مبدء سرور و خوشى كليه و ثرب است و از كليهها دو رگ بصورت اتصال
دارد از اين رو سرور و اندوه آشكار و علامتشان بروى صورت پديدار مىشود.
و اين رگها كه در تن
آدمى است راههائى است از عمال بسوى پادشاه و از پادشاه بسوى عمال و شاهد بر اين
مطلب آنست كه وقتى دوا ميخوريد رگها آن دوا را بفعاليت خود بمحل درد ميرساند.
بدان كه جسد آدمى بمنزله
زمينى است پاكيزه كه چون به آبادانيش مشغول شوى و آبيارى كنى بطورى كه در آبياريش
افراط نكنى تا غرق شود (بصورت باتلاق و لجنزارى در آيد) و تفريط نكنى تا از كم آبى
تشنه بماند و خشگ شود البته هميشه معمور و آبادان خواهد بود حاصلش فراوان و زراعتش
پاكيزه خواهد شد و اگر از آن غفلت بورزى فاسد و خراب خواهد گشت و گياه و سبزه در
آن روئيده نخواهد شد. بدن آدميزاد بمنزله همين زمين است به تدبير درست