نفوس جمع نفس است- نفس
گاهى اطلاق بر روح بخارى مىشود كه بآن خون در جريان و قلب در ضربان و بدن داراى
حركت و حرارت است.
گاهى مقصود از نفس روح
حيوانى است كه بآن چشم مىبيند و گوش مىشنود حواس محسوسات خود را تشخيص ميدهد و
گاهى منظور از آن روح ارادى است كه آن را روح حيوانى نيز مىگويند:
دست ميگيرد، پاى ميرود،
زبان مىگويد و مانند آن. گاهى مراد از نفس روح انسانى است كه حكما از آن بنفس
ناطقه كليه تعبير ميكنند در هر صورت هر كدام از انواع نفوس كه باشد تابع مزاج و ساختمان
بدنست.
ميگويند پيش از خلقت بدن
روح وجود نداشت بعد از پيدايش تن روح در او ايجاد شد اين يك نحوه تبعيت است. بگفته
ديگر روح قبل از بدن موجود بود ولى بعد از پرداختن تن باو تعلق پيدا كرد و مانند
مرغى اسير آن قفس شد و اين نيز يك نحوه تبعيت است.
بهر اندازهاى كه مزاج
سالمتر باشد نيروى روان در او كاملتر است: دست بهتر مىگيرد، پاى بهتر ميرود، زبان
بهتر مىگويد، حواس پنجگانه بهتر و كاملتر احساس ميكنند و حواس باطن نيز بهتر
محسوسات خود را درك مىنمايند. اين نيز يك نحوه پيروى است.