سعيد بن قيس همدانى (در
جلسه داورى) برخاست و (خطاب به داوران) گفت: به خدا سوگند اگر بر راه هدايت نيز
اتفاق مىكرديد بر ما چيزى، بيش از آن كه اينك بر آنيم، نمىافزوديد، از اين رو
گمراهى شما براى ما الزامآور نيست، شما در پايان كارتان به همان (اختلافى) رسيديد
كه در آغاز داشتيد، و من امروز در هوادارى على چنانم كه همگى ديروز چنان بوديم.
ديگر مردم نيز، جز اشعث
بن قيس، سخن گفتند. (از جمله) كردوس بن هانى به سخن در آمد و (خطاب به سعيد بن
قيس) گفت: اى برادر ربيعى، به خدا سوگند، من يقين دارم كه تو اوّلين كسى باشى كه
بدين امر (ناهنجار) رضايت دارد، و آنگاه به خشم در آمد و چنين سرود:
ايا ليت من يرضى من النّاس كلّهم
بعمرو و عبد اللّه فى لجّة البحر ...
اى كاش تمام مردمى كه به
داورى عمرو و عبد اللّه رضايت دادهاند به ژرف گردابى در دريا فرو روند.
ما فقط به حكم خدا رضا
دادهايم و جز او را حكمى نباشد، و به خداوند، پروردگار خويش و پيامبر و به نام
خدا رضا داديم.
و بدان رهنماى بلند پيشانى[1]، على
پيشواى خود، بدان پير راستين، در سختى و آسايش رضا داديم.
بدو رضايت داديم، چه
بميريم و چه بمانيم، و به راستى او در امر و نهى و حكمرانى ما را امام و پيشواى
رهنماست.
هر كس گويد: نه، ما
گوييم: آرى، زيرا حكم فرمانروايى او بهترين ره آوردى است كه به شب قدر نازل شده
است.
پسر هند را بر گردن ما
بيعتى نيست و در ميان ما جز نيزه و سنان به كار نيايد.
و تيغ آبدارى كه چون به
جولان در آيد، سرها را بر گيرد. تا پايان روزگار دوستدارى و سر سپردگى به او از ما
دور باد.
[1] متن« اصلع كسى كه موى پيش سرش ريخته باشد.»
همين كتاب ص 318.- م.