سپس برفت و همچنان نام خدا را بر زبان داشت تا وارد كوفه شد[1].
[شعر على هنگام بازگشت از صفّين]
نصر گويد: در حديث عمرو بن شمر است كه گفت:
چون على از صفّين به در آمد چنين سرود و مىگفت[2]:
و كم قد تركنا فى دمشق و ارضها
من اشمط موتور و شمطاء ثاكل ..
چه بسيار مرد ميانسال دو مويه به خون خفته را در دمشق و بر خاك آن سرزمين وا نهاديم و چه بسا زن دو موى كه سوگوار شد.
و چه بسا زن داغدارى كه نيزهها جان همسرش را شكار كرد و اينك خود در شمار بيوگان در آمده است.
بر داغ شوهرى به زارى مىگريد كه سپيده دم رهسپار شد و تا روز شمار باز نمىگردد.
و ما كسانى بوديم كه چون نيزه مىزديم فقط جنگجويان را نشانه مىگرفتيم، و جز با رزمندگان كارى نداشتيم.
[شعر ابى محمد تميمى]
راوى گويد: در حديث يوسف آمده است كه گفت:
ابو محمد، نافع بن اسود تميمى[3] سرود:
ألا ابلغا عنّى عليّا تحيّة
فقد قبل الصّمّاء لمّا استقلّت ...
هلا، از من على را درود و شادباش گوييد كه تحمّل چنين كوه گرانى را به ضرورت پذيرفته است.
وى بارگاه اسلام را پس از ويرانى، از نو بر آورد و جمعى از دونان بر ضدّش برخاستند و سپس آرام شدند.
گوييا هنگام نابودى آن، و پس از آن كه (بناى اسلام) ويران شد، پيامبر با سنّتى كه نهاده است نزد ما باز آمد و به نوسازى آن پرداخت.
[1] در طبرى[ دخل القصر].
[2] اين ابيات پيشتر نيز در صفحه 678 و 679 آمده است.
[3] شرح حال وى پيشتر در صفحه 678 گذشت. در اصل به تحريف[ ابو مجيد] آمده و ابيات منقول پيشتر در صفحه 678 نيز نقل شده است.