آيا جارى شدن خون اولاد
قحطان[1] در سرزمين
خود (و برادركشى اعراب) بر لؤىّ بن غالب[2]
(نياى) والا مقام ما آسان آيد؟
ماجراى عثمان بن عفان را
به سويى نه كه ما تو را خيرخواهتر و بهتريم، نمىدانيم چه گذشته و تو نيز به راستى
نمىدانى.
به هر تقدير پهلويش به
خاك هلاك افتاده بود، اما تو به گفته آن «لوچك»[3] يا عمرو[4] گوش فرا مده.
[صحنه سازى معاويه
براى شرحبيل]
نصر بن مزاحم، در حديث
محمد بن عبيد اللّه، از جرجانى كه گفت:
چون شرحبيل از راه برسيد
مردم به گرمى با او بر خوردند و بسيار بزرگش داشتند تا نزد معاويه آمد. معاويه به
سخن پرداخت و خدا را سپاس و ستايش كرد و سپس گفت: اى شرحبيل، جرير بن عبد اللّه ما
را به بيعت سپردن به على مىخواند، اگر على عثمان بن عفان را نكشته بود بهترين
مردم مىبود، من در انتظار رسيدن تو تاكنون لب نگشوده (و پاسخى نداده) ام، من خود
را يكى از شهروندان شام مىدانم، هر چه آنان پسندند بپسندم و هر چه را نپسندند من
نيز نپسندم. شرحبيل گفت:
(بگذار) «بيرون روم و
خود بنگرم.» پس بيرون آمد و همان گروه از پيش ساخته و همدست و همداستان با او
ديدار كردند و هر يك (جداگانه) بدو گفتند كه على
[1] بنى قحطان اولاد قحطان بن عامر بن شالخ كه
ريشه اعراب قحطانى بدو مىرسد و نياى خاندان حمير و كهلان و تبايعه و غسانيان در
جاهليت است.- م.
[2] لؤى بن غالب كه اصل سوم قريش است و در رديف
شجره نسب، سه قبيله عمده از او منشعب مىشود و جدّ نهم پيامبر اكرم و على بن ابى
طالب صلوات اللّه و سلامه عليهما و در عين حال جدّ دهم ابو سفيان و نياى يازدهم
معاويه است. به اين ترتيب: محمد صلوات اللّه عليه، ابن عبد اللّه بن عبد المطلب بن
هاشم بن عبد مناف بن قصى، بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لؤى بن غالب، و از سوى ديگر،
ابو سفيان بن صخر بن حرب بن امية بن عبد شمس بن عبد مناف ... تا لؤى بن غالب.- م.
[3] در متن« اعيور» به صيغه تصغير، از اعور، كسى
كه از گوشه چشم و به اصطلاح زير چشمى نگرد.- م.