چون حضين در آن ديدار
چنان سخنان شور انگيزى اظهار داشت (قبيله) بكر بن وائل (از سر رشك[1]) به دشمنى
با او برخاستند ولى على بعد آنان را سازش داد.
سخن رفاعة ابن شدّاد
و رفاعة بن شدّاد بجلى
گفت: «اى مردم، ما چيزى از حقّ خود را از دست ندادهايم. آنان ما را در پايان
كارمان به همان چيزى مىخوانند كه ما، از آغاز امر، ايشان را بدان مىخوانديم
(يعنى حكم قرآن)، و اينك ناخودآگاه همان را پذيرفتهاند. اگر كار چنان كه ما
مىخواهيم انجام يابد فتنه و كشتار دور شود وگرنه ما آن را از سر گيريم و همان سختكوشى
و جديّت پيشين را به كار بريم.
و در اين باره سرود:
تطاول ليلى للهموم الحواضر
و قتلى أصيبت من رؤس المعاشر ...
شب دوشينهام با
انديشههاى اندوهبار و ياد سران گروهها كه به قتل رسيدهاند به درازا كشيد.
آنچه ديروز در صفّين
گذشت و حوادث پياپى و انبوه رويدادهاى هولناك هراس آور رخ داد، سواران، بامدادان
با يك ديگر برخورد كردند و دلاوران در اطراف پناهندگان[2] به جولان در آمدند.
اگر شاميان تنى چند از
سران ما را كشتند در عوض سران آنها نيز، چون شتر قربانى، قصّابى شدند.
سيل سركش از ديده زنان
ما و ايشان كه بر كشتگان بىگور خويش مىگريستند، روان شد.
[1] زيرا چنان كه گذشت حضين كمسالترين فرد قبيله
بكر بن وائل در آن مجلس بود ولى بيانش بيش از همه درخشندگى يافته بود.- م.
[2] متن به تصحيح قياسى« المساعر» و در اصل به
تحريف[ المشاعر]. اين قطعه در گمانگاه خود در شنهج نيامده است.