فرماى تا پيش تازم. على گفت: به نام و بركت خداوند، پيش تاز.
پس وى پرچمش را بر گرفت و به پيشروى پرداخت و مىگفت:
حتّى متى ترجو البقا يا أصبغ
انّ الرّجاء بالقنوط يدمغ ...
اى اصبغ تا كى اميد
(زندگى بيهوده) دارى؟ كه چنين اميدى به نوميدى در هم شكسته شود.
آيا حوادث روزگار را
نمىبينى كه چگونه در مىرسد؟ پس هواهاى نفسانى را چون چرمى كه دبّاغى كنند در هم
كوب.
همگامى با حوادث، تو را
بهتر به مرادى كه دارى[1] مىرساند،
امروز را كارى است و فردا نيز بىكار و بىحاصل (و بىتوشه آخرت) مباش.
اصبغ كه پيرى پارسا و
پرهيزگار بود- و غالبا چون گروهى را گرم پيكار با يك ديگر مىديد شمشيرش را در
نيام مىكرد- اينك در حالى كه شمشير و نيزهاش را غرقه به خون كرده بود باز آمد.
وى از ذخاير على بود كه تا پاى جان بدو بيعت سپرده بود و از شهسواران عراق شمرده
مىشد و على عليه السلام از گسيل داشتن او به جنگ و كشتار دريغ مىورزيد.
[بانگ مالك اشتر]
و گويد:
چون جنگ دندان مهيب
مرگبار خود را بر پيكر كسان فشرد و آتش پيكار زبانه گرفت برخى از سپاهيان در
هماوردى و تكاپوى كندى ورزيدند، از اين رو اشتر بانگ بر آورد و گفت: هان اى مردم
عراق، آيا كسى هست كه جان خود را [به خدا] فروشد؟ أثال بن حجل (بيدرنگ) برابر صفوف
دو سپاه آمد و ندا در داد:
[1] متن از روى شنهج( 2: 296)« قد تريد» و در
اصل[ قد يدين].