عمرو به وى نوشت: «اما
بعد، به راستى وضعى كه ما و شما دچار آن شدهايم نخستين فتنه و بلا[1] نيست و
(اين نامهنگارى من نيز) اوّلين پيشنهاد صلح و سازش نباشد[2]. تو پس از على سرور و
رئيس اين گروهى[3]، به آينده
بنگر و گذشته را از ياد ببر. به خدا سوگند كه اين جنگ زندگانى[4] و شكيبى براى ما و شما
باقى نگذاشته است. بدانيد كه شام جز با نابودى عراق، و عراق جز با نابودى شام به
دست نيايد، و پس از نابودى قواى ما يا نابودى قواى شما خير و عافيتى براى هيچ يك
از دو طرف نخواهد بود. ما نگوييم كاش لهيب جنگ بر افروختهتر (و كار يكسره) شود[5]، بلكه
مىگوييم كاش اصلا جنگى رخ نمىداد، در ميان ما و شما كسانى هستند كه از جنگ تنفّر
دارند. ما اگر بخواهيم فرماندهى بجوييم كه مردم سخنش را بشنوند و فرمانبردارى
بيابيم كه سر به اطاعت (امير خويش) سپرده و مستشارى امين نيز باشد همانا تو هستى.
اما اشتر مردى درشتخو و سنگدل است و شايستگى ندارد كه به شورايى خوانده شود يا در
شمار خواصّ رايزنان و رازنيوشان قرار گيرد.» و در زير نامه (اين شعر را) نوشت:
طال البلاء و ما يرجى له آس
بعد الإله سوى رفق ابن عبّاس ...
دامنه فتنه به درازا
كشيد و پس از (اميد به) خداوند، جز به مدارا و نرمش ابن عباس اميد چارهاى
نمىرود.
سخن مشفق مهربانى را كه
از كردار او خرسند است[6] به وى باز
گوييد تا نصيب
[1] متن از روى شنهج« ليس باوّل امر» و در اصل[
ليس بامر چيزى نيست].
[3] متن از روى شنهج« و انت رأس هذا الجمع» و در
اصل[ اهل الجمع ...].
[4] متن به تصحيح قياسى« حياة» و در اصل[ حياء
آزرم].
[5] متن به تصحيح قياسى« ليت الحرب غارت» و در اصل
و شنهج[ عادت باز گردد]( و شايد« غابت» باشد يعنى: ما نمىگوييم كاش جنگ سپرى شود
و به پايان رسد بلكه مىگوييم كاش از آغاز اصلا جنگى رخ نمىداد.- م.)
[6] متن« قول من يرضى بخطوته» و در شنهج[ قول من
يرجو مودّته گفته كسى را كه به دوستى او اميد دارد]( و شايد اين وجه مناسبتر
باشد.- م.)