responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 547

حمله عمرو بن حمق‌

عمرو بن حمق گفت: كار اين مرد را به من سپاريد كه اينان قوم منند. ابن بديل گفت: بگذار تمام ما با گروه آنان در افتيم، ولى وى نپذيرفت و حمله كرد و مى‌گفت:

بؤسا لجند ضائع يمان‌

مستوسقين كاتّساق الضّان ...

واى بر لشكر تباه شده يمن كه چون گله آهو به دنبال هم افتاده‌اند.

به چوپانى گمراه دل بسته‌اند و عمرو (بن عاص) آنان را به خوارى و ذلّت مى‌افكند.

اى كاش دست من فاقد انگشتان مى‌بود[1] و شما همچنان در ساحل عمّان مى‌مانديد.

آن كه شما را به نابودى كشانده مرا بر حال زارتان گريان ساخته است.

سپس نيزه‌اى به سينه او[2] زد و وى را كشت و سواران تاختند و آن قوم پايگاههاى خود را ترك كردند.

كشته شدن حوشب ذى ظليم‌

آنگاه حوشب ذو ظليم كه در آن زمان خواجه يمانيان و سالار ايشان بود با گروه يارانش روى به ميدان نهاد و پرچمدارش مى‌گفت:

نحن اليمانون و منّا حوشب‌

أ ذا ظليم أين منّا المهرب ...

ما يمانيان هستيم و حوشب از ماست، اى ذو ظليم‌[3] چه كس از چنگ ما تواند گريخت؟


[1] به تعبير ديگر:« كاش دستم شكسته بود». عمرو بن حمق در اين بيت از نقشى كه پيشتر در انتقال اين قبيله يمنى به بين النّهرين ايفا كرده بوده است اظهار تأسّف مى‌كند.- م.

[2] به نام اين هماورد اشاره‌اى نشده است.- م.

[3] متن به تصحيح قياسى« أ ذا ظليم، به استفهام و خطاب» و در اصل به تحريف‌[ انا ظليم‌].

نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 547
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست