دشمنان را مىزنم ولى
معاويه تنگ چشم شكمگنده را در ميانشان نمىبينم.
به قعر آتش دوزخ رفته و
سگان عوعو كننده گردش را گرفتهاند.
گروهى اوباش را فريفته و
هيچ رهنمايى او را هدايت نكرده است.
[حمله عمرو و
يمانيان]
نصر گويد: آوردهاند:
چون عمرو بن عاص خطر را
برابر ديد، معاويه به او گفت: قبيله پدرى خويش را احضار كن و به صحنه پيكار ببر كه
اگر كارى از دست كسى بر آيد فقط از دست آنان است. پس گروهى از يمانيان آمدند و وى
به ايشان گفت: امروز روز هنرنمايى شماست و فردا شما نامدار و صاحب مقام خواهيد شد.
امروز، روزى سرنوشت ساز است. همراه من بر اين گروه هجوم آريد. گفتند: بسيار خوب، و
همراه عمرو حمله كردند و او مىگفت:
أكرم بجمع طيّب يمان
جدّوا تكونوا أولياء عثمان ...
گرامى باد گروه پاكان
يمنى، بكوشيد كه ياران و خونخواهان عثمان باشيد.
خبرى سوگبار[1] به من رسيد
كه على پسر عفّان را كشته است[2].
خليفه با حجّت خداوند را
(كشت). پير ما را چنان كه بود به ما باز گردانيد[3].
پس به عمرو پاسخ داده
شد:
أبت شيوخ مذحج و همدان
بأن نردّ نعثلا كما كان ...
بزرگان مذحج و همدان از
اينكه دراز ريش را چنان كه بود از نو بيافرينند، و همانگونه كه خداى رحمان او را
آفريده بود[4] باز
گردانيمش امتناع دارند[5].
[1] متن مطابق ص 310 تصحيح شده« فأشجان» و در
اصل[ فجان].
[2] متن مطابق ص 310 تصحيح شده« قتل ابن عفّان» و
در اصل[ نال من عفّان].
[3] متن مطابق ص 310 تصحيح شده« كما كان» و در
اصل[ ... مكانى].
[4] متن مطابق ص 310 تصحيح شده« مثل خلق الرّحمن»
و در اصل[ بعد خلق الرّحمن].
[5] اين پاسخ در ص 310 در پنج مصراع و به جاى«
شيوخ»،« سيوف» آمده كه مناسبتر است و اينجا فقط در سه مصراع نقل شده است. مراد اين
كه عثمان كشته شده و باز گرداندن او بدان صورت كه خداوند رحمان از آغاز او را
آفريده بود، يعنى احياى مرده، براى شيوخ مذحج و همدان ممتنع و امرى محال است.- م.