responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 512

من با حوصله تمام شعرى در هجوشان بپردازم كه تا روزگار باقى است اثرش جاويد بماند.

چون اين شعر به معاويه رسيد گفت: « (جز اين استنباط) نمى‌كنم كه او خود را به ما نزديك مى‌كند».

[واقعه بينى ذو الجناحين‌]

نصر از عمر بن سعد، از محمد بن اسحاق، از عبد الملك بن عبد اللّه، از ابن شقيق كه گفت:

عبد اللّه بن جعفر ذو الجناحين گله‌اى اسب را در صفّين مى‌راند، مردى از قبيله خزيمه به او برخورد و گفت:

آيا اسبى هست؟ گفت: آرى، هر اسبى خواهى برگير. چون آهنگ گزيدن اسبى كرد ابن جعفر گفت: اگر نيكوترين اسب را بگزيند كشته خواهد شد. (راوى) گويد:

وى بهترين اسب را برگزيد و بر آن نشست و سوار بر همان اسب به هماوردى با براز رفت و براز شامى او را بكشت.

صحنه‌اى از پيكار صفّين‌

دو غلام انصارى كه با يك ديگر برادر بودند به سراپرده معاويه هجوم آوردند و هر دو بر در خيمه‌گاه او كشته شدند و فوجهاى رزمنده بر يك ديگر تاختند و گيراگير پيكار چنان بالا گرفت كه جز چكاچك شمشيرها و برخورد نيزه‌ها و سپرها آوايى به گوش نمى‌رسيد.

از اشعار صفّين عمرو بن عاص گفت:

أجئتم الينا تسفكون دمائنا

و ما رمتم و عر من الأمر اعسر ...

آيا نزد ما آمده‌ايد كه خونمان را بريزيد؟ هدفى كه براى خود گزيده‌ايد كارى سخت و دشوار است.

به جان خودم اگر درست بينديشيد حجّت ما نزد خداوند داهيانه‌تر و روشنتر است.[1]


[1] متن از روى شنهج« جمّعت صبرا جراميزى بقافية» و در اصل به تحريف‌[ ... بعافية].

نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 512
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست