من با حوصله تمام شعرى در هجوشان بپردازم كه تا روزگار باقى
است اثرش جاويد بماند.
چون اين شعر به معاويه
رسيد گفت: « (جز اين استنباط) نمىكنم كه او خود را به ما نزديك مىكند».
[واقعه بينى ذو
الجناحين]
نصر از عمر بن سعد، از
محمد بن اسحاق، از عبد الملك بن عبد اللّه، از ابن شقيق كه گفت:
عبد اللّه بن جعفر ذو
الجناحين گلهاى اسب را در صفّين مىراند، مردى از قبيله خزيمه به او برخورد و
گفت:
آيا اسبى هست؟ گفت: آرى،
هر اسبى خواهى برگير. چون آهنگ گزيدن اسبى كرد ابن جعفر گفت: اگر نيكوترين اسب را
بگزيند كشته خواهد شد. (راوى) گويد:
وى بهترين اسب را برگزيد
و بر آن نشست و سوار بر همان اسب به هماوردى با براز رفت و براز شامى او را بكشت.
صحنهاى از پيكار
صفّين
دو غلام انصارى كه با يك
ديگر برادر بودند به سراپرده معاويه هجوم آوردند و هر دو بر در خيمهگاه او كشته
شدند و فوجهاى رزمنده بر يك ديگر تاختند و گيراگير پيكار چنان بالا گرفت كه جز
چكاچك شمشيرها و برخورد نيزهها و سپرها آوايى به گوش نمىرسيد.
از اشعار صفّين عمرو بن
عاص گفت:
أجئتم الينا تسفكون دمائنا
و ما رمتم و عر من الأمر اعسر ...
آيا نزد ما آمدهايد كه
خونمان را بريزيد؟ هدفى كه براى خود گزيدهايد كارى سخت و دشوار است.
به جان خودم اگر درست
بينديشيد حجّت ما نزد خداوند داهيانهتر و روشنتر است.[1]
[1] متن از روى شنهج« جمّعت صبرا جراميزى بقافية»
و در اصل به تحريف[ ... بعافية].