افزون بر اين نجاشى، كه
به وى گفته بودند معاويه او را تهديد كرده است، در ستايش على و نكوهش معاويه گفت[1]:
يا ايّها الرّجل المبدى عداوته
روّ لنفسك اىّ الأمر تأتمر ...
اى مرد كه دشمنى خود را
آغاز كردهاى هر كار كه خواهى و از دستت بر آيد بكن.
مرا چنان مردمانى مپندار
كه زمام اختيار خود را به هر كس بسپارند.
من از آنچه تو در دل
داشتى آگاه نبودم تا آنكه سواران آمدند و تهديدهايت را نسبت به من باز گفتند.
اگر سر آن دارى كه با
كريمان بزرگوار به رقابت پردازى پس دست گشادهدار كه خير بايد به فراوانى نثار
شود.
و بدان كه على از هر
انسان ديگرى والاتر است و همچون ماه تابان بر فراز آسمان است كه دست هيچ بشرى را
به مقام او دسترس نيست.
حسود كينتوز، تا وقتى
كه از رشك و اندوه سنگى گران بر پاى دارد، هرگز به پايگاه والاى ايشان نمىرسد[2].
تو مردى نكوهيده هستى و
تفاوت ميان شما دو تن چون تفاوت پرتو آفتاب تابان و نور پريده رنگ ماه است.
من سرانجام تو را جز اين
نمىدانم كه به سرپنجه پيروزمند او گرفتار آيى.
هيچكس را تا نيازمودهاى
ستايش مكن و نيز كسى را كه آزمايندگانش نيازمودهاند نكوهش مكن.
من كسى هستم كه كمتر از
كسى ستايش مىكنم مگر آنكه كردار و دستاوردهاى او را نيك ببينم و بسنجم.
هر گاه گروهى به دشمنى
با ما پردازند و سينههايشان پر كينه و چشمهايشان شرربار گردد.
[1] در شنهج[ قال نصر:« و حدثنا عمر بن سعد عن
الشعبى قال: بلغ النجاشى أن معاوية تهدوه فقال:- نصر گفت: عمر بن سعد از شعبى ما
را روايت كرد و گفت: به نجاشى خبر رسيد كه معاويه او را تهديد كرده است پس گفت:
...»].
[2] متن« لا يرتقى الحاسد الغضبان مجدهم»( و مراد
از« هم ايشان» خاندان عترت و طهارت هستند.- م.) و در شنهج[ لا يجحد الحاسد
الغضبان فضلهم حسود كينتوز مراتب فضل ايشان را انكار نتواند كرد].