تو را كعب (يعنى پاشنه
پا) ناميدند كه پايينترين استخوانهاست و پدرت نيز همنام و مانند سرگين غلطانك
بود.
شأن تو[4] در ميان
وائليان به جايگاه كنهها بر سرين شتر ماند.
و كعب در پاسخ او گفت:
[1] اين بيت و بيت پيش از آن در شعر كعب بن جعيل
چنان كه در صفحه 406 گذشت روايت شده و اين بيت اخير نيز چنان كه در اللسان( 6: 69)
آمده از حصين بن حمام مرّى هم روايت شده است.
[2] متن« و قال عتبة يهجو كعب بن جعيل مجيبا له» و
در شنهج( 2: 280)[ و هجا كعب بن جعيل عتبة بن ابى سفيان و عيّره بالفرار، و كان
كعب من شيعة معاوية لكنّه هجا عتبة تحريضا له كعب بن جعيل عتبة بن ابى سفيان را
هجو كرد و گريختن او را ننگآور شمرد، كعب از ياران معاويه بود ولى عتبه براى آن
كه وى را تحريض كند به هجو او پرداخت.] اين دو بيت را از اخطل روايت كردهاند-
ديوان اخطل ص 335 و شرح الحيوان( 5: 441).