من نمىدانستم كه صفّينى رخ خواهد داد و عمّار به خونريزى من
برانگيخته مىشود.
اگر علم غيب مىداشتم
البته آن را پنهان مىكردم و نمىگذاشتم مردم ديگهاى انتقام و بدگويى بر ما را به
جوش آرند.
پناه بر خدا كه بى آنكه
گناه و جنايتى از من سرزده و موجب انتقامى باشد، دلت بر من مالامال كينه شده است.
جز اين كه، سوگند به
رقصنده اختران شامگاه، من آرزومند و شيفته خرد باخته پيروزى تو هستم.
پارسا زنى نزدم نقاب از
چهره خود بر نگرفته و برجسته گونه زنى از من باردار نشده. (و دامانم چون تو آلوده
نيست).
همچنان مرا در دودمان
لؤى بن غالب مىشناسند كه اندك مايه مالى دارم، نه تلخكامم و نه شيرينكام.
خداوند اين تنگنا را كه
تو برايم پرداختهاى و به آرزويت رسيدهاى كه من خانواده خود را نبينم، يكباره
بزدايد.
من شام را كه پهنهاش بر
تو تنگ آمده به تو ارزانى داشتم و رها كردم تا به سبب من زندگى در آن بر تو ناگوار
نباشد.
پاسخ معاويه
پس معاويه در پاسخش گفت:
أ الان لما ألقت الحرب بركها
و قام بنا الأمر الجليل على رجل؟ ...
آيا اينك جنگ سر و گردن
نيافراشته و اين ماجراى مهم و دشوار در برابر ما قد علم نكرده است؟
پس از شصت سال[1] باز
نيزهام را به دندان آزمودى[2]، بدين
پندار كه اگر مرا تلخى يا شيرينى چشانند تميز ندهم.
وضعى را (با نقل آن
حديث) پيش آوردى كه براى شام فتنهايست و در آن راه كه
[1] در متن« بعد ستّين حجّة» و در اصل[ سبعين ...
هفتاد] آمده. اما درست همان شصت سال به ضبط نسخه شنهج است، چه معاويه هنگام پيكار
صفّين تقريبا 57 ساله بود و صفّين در سالهاى 36 و 37 رخ داد و معاويه به سال 60 هجرى
در هشتاد سالگى بمرد.
[2]( مراد اينكه خواستى مرا بيازمايى و آزارم
دهى؟.- م.