همواره در اسلام انحرافى مىخواستهاى سپس عمّار حمله كرد و
مىگفت:
صدق اللّه و هو للصّدق اهل
و تعالى ربّى و كان جليلا ... ا
راست گفت خداوند كه خود شايسته
راستى است و پروردگارم بس والا و شكوهمند است.
پروردگارا شهادت را، از
طريق كشته شدن در كنار كسانى كه شيفته مرگى زيبا هستند، هر چه زودتر نصيبم ساز.
روى به ميدان كارزار، نه
پشت كرده به آن، چه كشته شدن بر هر گونه مرگ ديگر رجحان دارد.
همراه آنان كه نزد پروردگار
خويش در فردوس برين نوشابه گواراى بهشتى و زلال سلسبيل مىنوشند.
از نوشابه مشك آميز
نيكان به جامى كه آميزهاش زنجبيل است.
عمّار و عبيد اللّه
ابن عمر
آنگاه عمّار عبيد الله
بن عمر را مخاطب ساخت- و اين (اندكى) پيش از كشته شدن عبيد الله بود- و گفت:
اى پسر عمر خدا بر خاك
هلاكت اندازد! تو دينت را در برابر دنيا به دشمن خدا و خصم اسلام فروختى. گفت:
هرگز، ليكن من به خونخواهى عثمان شهيد مظلوم برخاستهام. گفت: هرگز چنين نيست زيرا
من، با شناختى كه از تو دارم، به عيان مىبينم چنان شدهاى كه هيچ كارت براى رضاى
خدا نيست، و اگر امروز كشته نشوى فردا بىگمان خواهى مرد. بنگر آنگاه كه خداوند
مردم را به نيّاتشان پاداش و جزا دهد، تو را چه نيّت در دل است؟
دعاى عمّار
سپس عمّار گفت: بار
الها، تو خود دانى كه اگر بدانم رضاى تو در آن باشد كه من خويشتن را بدين شطّ ژرف
در افكنم، چنان كنم. بار الها، تو خود دانى كه اگر بدانم رضاى تو در آن باشد كه سر
شمشيرم را بر شكم خويش نهم و بر آن خم شوم تا از پشتم در آيد، چنان كنم.
بار الها، من از آنچه
خود به من آموختى نيك مىدانم كه امروز هيچ كارى كه (بايد)