آنان را فرو مىكوبم ولى معاويه، آن فراخ چشم شكمگنده را در
ميانه نمىبينم.
آتش قعر دوزخ او را در
بر گيرد و سگهاى زوزهكش را پيرامونش گرد آرد (كه) او مشتى گمراه را چنان فريفته
است كه هيچ رهنمايى هدايتشان نتواند كرد.
[معاويه و عمرو بن
عاص]
راوى گفت:
(در اين هنگامه) معاويه
به عمرو گفت: اى ابا عبد اللّه، آيا نمىبينى كارمان به كجا كشيده است؟ مىبينى
عراقيان چه مىكنند؟ بىگمان من در معرض خطرى بزرگ قرار گرفتهام. عمرو به او گفت:
اگر ربيعيان چنان ناقهاى كه به گشن خود گرايد پيرامون على گرد آيند، ضربهاى
واقعى و هجومى سخت از جانب آنان خواهى ديد [چنان ضربتى كه تاكنون هيچ زنى بر (سوگ
كشتگان) آن ننشسته است]. معاويه به وى گفت: اى ابا عبد اللّه، به گمان خود مرا با
اين سخنان مىترسانى؟ گفت: تو پرسشى كردى و من هم پاسخت دادم (قصد ارعاب تو را
ندارم ولى حقيقت را گفتم). چون صبح روز دهم در آمد ربيعه پيرامون على چون سپيدى
چشم بر گرد سياهى آن حلقه زده بودند، و خالد بن معمر برخاست و ندا در داد: كيست كه
تن خويش را به مرگ فرو شد و روان خود را از خداوند باز خرد؟ پس هفت هزار تن با او
پيمان كردند كه هيچيك به پشت خود ننگرد و نيام تيغهاى خود را شكستند[1] (و شمشيركش
تاختند) تا به سراپرده معاويه رسيدند و جنگى بس دليرانه كردند.
[برانگيختن ربيعه از
جانب عتّاب بن لقيط]
نصر، عمر گفت: پسر برادر
عتّاب بن لقيط بكرى از (تيره) بنى قيس بن ثعلبه براى من چنين داستان زد كه:
چون على به (فوجها) و
پرچمهاى ربيعه رسيد ابن لقيط گفت: اگر على در ميان شما آسيبى بيند[2] و يك تن از
شما زنده بماند شما را در پيشگاه اعراب
[1] شكستن نيام تيغها بدان نشان بود كه تا پيروز
نشوند، يا همگى به شهادت نرسند، تيغهاى خود را همچنان برهنه و بركشيده نگاه
دارند.- م.
[2] متن« إن اصيب علىّ» و در شنهج( 1: 501)[ ان
وصل الى علىّ اگر به على برسد].