و به جنگها، مرد سخت كوشى و راستى و كمكرسانى هستند و چون
قولى دهند بر آن بى ترديد بپايند.
هر گاه به خانه آنان در
آيى و مهمان ايشان شوى، هماره در نعمت به سر برى و از حسن خدمت و خوراك بهرهمند
باشى، خدا بهشت را به بنى همدان به پاداش دهد زيرا اين قبيله به روزهاى سختى[1]، خوان
گسترده غريبان و آوارگانند.
اگر من بر در بهشت به
دربانى گماشته باشم، به بنى همدان گويم: به سلامت و آسايش به فردوس در آييد.
[على معاويه را به
هماوردى مىخواند]
نصر: عمرو بن شمر در
حديث خود گفت:
آنگاه على ميان دو صف
بايستاد و سپس ندا در داد:
اى معاويه!- و تكرار
كرد- معاويه گفت: از وى بپرسيد چه مىخواهد؟ گفت: مىخواهم روبروى من آيد تا
كلمهاى با او سخن گويم. پس معاويه همراه عمرو بن عاص بيرون آمد، و چون آن دو به
نزديك (على) رسيدند وى به عمرو توجهى نكرد و به معاويه گفت: واى بر تو، بر چه
اساسى مردم ميان من و تو به پيكار پردازند و يك ديگر را بزنند و فرو كوبند؟ تو خود
به هماوردى من بيا، و هر يك از ما ديگرى را كشت فرمان او را باشد. معاويه رو به
جانب عمرو كرد و گفت: اى ابا عبد اللّه، نظر تو در اين باره چيست؟ آيا با او
هماوردى كنم؟ عمرو گفت: اين مرد با تو به انصاف سخن گفت، و بدان كه اگر پيشنهادش
را نپذيرى تا يك فرد عرب باقى است همواره[2]
بر تو و فرزندانت نكوهش باشد. معاويه گفت: اى عمرو بن عاص! چون منى خود را نفريبد.
به خدا سوگند هرگز مردى به هماوردى پسر ابى طالب نيامده مگر آنكه زمين از خونش
سيراب گشته است. سپس در حالى كه عمرو
[1] متن از روى شنهج« كلّ يوم زحام» و در اصل[
... يوم سمام].