در اندازيد، پس آن مهاجم را به سنگسار گرفتند تا از پاى در
آمد، سپس معاويه به جايگاه خود بازگشت و چنان كه ديگرى[1] گفته است (اين بيت را)
باز مىگفت:
أخو الحرب ان عضّت به الحرب عضّها
و ان شمّرت عن ساقها الحرب شمّرا
جنگاور رزمآزموده، چون
جنگ بر او دندان زند، جنگ را به دندان گزد و چون جنگ دامن به كمر زند او پيشتر
دامن همت به كمر زده باشد.
[حمله ابو ايّوب به شاميان]
نصر، از عمر، از ابى
روق، از پدرش، از عموى خويش كه ابو ايّوب ناميده مىشد، گفت:
آن روز ابو ايّوب به صف
شاميان حمله كرد و سپس باز آمد و از اتّفاق مردى [از شاميان] كه پيش تاخته و به
صف عراقيان حمله كرده بود نيز باز مىگشت و به يك ديگر برخوردند و دو ضربه رد و
بدل كردند، ابو ايّوب چنانش به شمشير زد كه گردنش گرداگرد بريد ولى سرش همچنان كه
بود بر پيكرش باقى ماند، مردم باور نداشتند كه او را چنان زده باشد و در شك بودند،
تا به ميان شاميان رسيد[2] و مرده به
خاك افتاد و سرش از پيكر جدا شد، پس على گفت: به خدا سوگند كه شگفتى من از باقى
ماندن سر آن مرد بر پيكرش بيش از شگفتى من از ضرب دست اين يك است، گر چه اين
هنرنمايى خود غايت توصيف شمشير زن است[3].
ابو ايّوب پگاه، ديگر
بار به ميدان رفت و على به او گفت: به خدا، تو چنانى
[1] چنان كه در پا برگ ص 337 گذشت شعر از حاتم
طائى است.( مقصود از شعر اين است كه مرد جنگ آزموده هر وضعى در جنگ پيش آيد، تدبير
آن را پيشاپيش كرده است و يا در هر مورد با چارهجويى و به اصطلاح امروز با
تاكتيكهاى مناسب جنگ را اداره مىكند، و غرض معاويه اشاره به روش سنگباران به جاى
استعمال شمشير در اين مورد خاصّ بوده است.- م.)
[2] متن« حتى اذا دخل فى اهل شام» و در شنهج( 1:
491)[ حتى اذا أدخلته فرسه فى صف اهل الشام تا اسبش وى را به صف شاميان در آورد](
كه تعبيرى منطقىتر است.- م.)
[3] متن« وصف الضارب»، به همين صورت و در شنهج( 1:
491)[ ... وصف الواصفين غايت توصيف وصف كنندگان بدينجا منته مىشود].