بشناخت از نبرد تن به تن با او منصرف شد، سپس مردى از ازديان
شنوءة به مبارزطلبى آمد و مردى از عراق به مقابلهاش رفت و او اين يك را بكشت،
آنگاه اشتر به ميدان رفت و چيزى نگذشت كه وى آن يك را بكشت، كسى گفت: «او آتشى بود
كه به تندبادى دچار آمد (و خاموش شد).» مردم آن روز كه چهارشنبه بود جنگ سختى
كردند،
هجوم يكى از ياران على
بر معاويه و گريختن وى
(و در هنگامه نبرد) مردى
از ياران على گفت: به خدا سوگند من به جانب معاويه مىتازم تا او را بكشم، پس اسبى
گرفت و بر آن نشست و چنانش (به تازيانه) بزد كه اسب بر سر دست ايستاد و به تك در
آمد و به شتاب بتاخت و هيچ مانعى جلودارش نبود تا بر سر معاويه در آمد، معاويه به
درون نهانگاهى رفت[1]. آن مرد از
اسب به زير آمد و به پناهگاه او وارد شد ولى معاويه از [سوى ديگر] نهانگاه بيرون
آمد، و مرد سر در پى او نهاده بود، معاويه در حالى كه (از نهانگاه) بيرون مىآمد
(و دل از زندگى شسته بود اين شعر را) بر زبان مىراند[2]:
اقول لها و قد طارت شعاعا
من الابطال انّك لن تراعى ...
بدان زن كه به پرتو
حمايت دليران دل بسته، گويم كه كسى تو را تيمار ندارد، اگر تو حتى يك روز از اجل
مهلت طلبى درخواستت اجابت نشود و فرمانت نبرند.
پس كسان گردش را گرفتند
و وى گفت: واى از شما، در اين معركه از شمشيرها كارى برنيايد، وگرنه او نمىتوانست
چنين به ميان شما نفوذ كند، سنگ
[1] متن« و دخل معاوية خباء» و در شنهج[ فهرب
معاوية و دخل خباء پس معاويه بگريخت و به پناهگاهى در آمد].
[2] معروف است كه دو بيت بعدى از سرودههاى قطرى
بن الفجاءة، در گذشته بسال 78 يا 79 است- الحماسة( 1: 24) و ابن خلكان( 1: 430).
مرگ معاويه به سال 60 هجرى رخ داده است.