ضربت مبادله كردند و غلام بنى اميه او را بكشت و على خود با
شمشير شتابان به ميانه آمد و چنگ به گريبان زره او در زد[1] و وى را به سوى خود
كشيد و بر شانه خويش برداشت، گويى به عيان دو پاى او را مىبينم كه بر گردن على
آويخته است.
سپس وى را بر زمين كوفت
و شانهها و بازوانش را بشكست، و دو پسر على، حسين و محمد بر سر او تاختند و با
شمشير خود وى را زدند [تا (بمرد و) بر جاى سرد شد].
موضع حسن بن على
گويى هم اينك على را
مىبينم كه ايستاده است و دو پسر شيردلش آن مرد را فرو مىكوبند، تا كارش را
بساختند[2] و سوى پدر
باز آمدند در حالى كه حسن همچنان در كنار پدر ايستاده بود، (على) گفت: اى پسر جان،
چه چيز تو را از اين كه چون برادرانت عمل كنى باز داشت؟ گفت: اى امير مؤمنان آن دو
مرا بسنده داشتند (و خود كافى بودند). سپس شاميان به ايشان نزديك شدند- و به خدا
سوگند كه نزديك شدن ايشان به او [و كمى فاصله آنان بر او] بر شتاب گامهاى او
نيفزود[3]- پس حسن به
وى گفت: چه زيانت كند كه (گام تند كنى و) بدوى و خود را بدان گروه از يارانت كه به
پايمردى در برابر دشمنت در ايستادهاند رسانى؟- [ (راوى گفت:) يعنى به قوم ربيعه
كه در جناح چپ بودند]- گفت: اى پسر جان [به راستى] پدرت را روزى (اجلى) مقدّر است
كه از آن در نگذرد، دويدن آن را به تأخير نيندازد و كند رفتن آن را تسريع نكند[4]. به خدا
سوگند كه پدرت هيچ پروايى ندارد كه خود به سوى مرگ آيد يا مرگ بر او در آيد.
[1] متن از روى شنهج« فتقع يده يعنى دست على به
گريبان او بند شد» و در اصل[ فوقع يده].
[2] متن از روى شنهج« حتى اذا أتيا عليه» و در
اصل[ حتى قتلاه].
[3] متن از روى شنهج« سرعة فى مشيه» و در اصل[
الّا سرعة فى مشيه] كه مخالف اقتضاى سياق عبارت، و تحريف است.
[4] تعبيرى ازين بيان مولاى متقيان عليه السلام به
شعر فارسى چنين آمده است:\sُ از مرگ
حذر كردن دو روز روا نيست\z روزى كه قضا باشد و روزى كه قضا نيست\z روزى
كه قضا باشد كوشش نكند سود\z روزى كه قضا نيست در او مرگ روا نيست.\z\E-
م.