آورد و آنان را عقب راند و صفوف سپاه عراق از جناح راست به
اندازه يك ميل گشوده شد چنان كه همراه ابن بديل جز نزديك به يكصد تن از قاريان
نماندند كه پشتهايشان را به يك ديگر داده بودند و دفاع مىكردند و (شاميان) شتابان
بر آنان تاختند[1]، پس على به
سهل بن حنيف فرمان داد و او با تمام كسانى كه از اهل مدينه همراه داشت پيش تاخت و
گروهى بسيار از سواران سپاه شام روياروى او قرار گرفتند و بديشان حمله آوردند و
آنها را نيز به جناح راست ملحق كردند، جناح راست به قرارگاه على، در قلب سپاه
پيوسته بود كه يمانيان آن را در بر گرفته بودند، و چون اينان ميدان ته كردند دامنه
عقبنشينى به قرارگاه على رسيد، پس على پياده روانه جناح چپ شد، ولى در جناح چپ
نيز «مضريان» از او روى تافتند و دور شدند. اما (قبيله) ربيعه پايدار بماندند و
پايمردى كردند.
[حمايت حسين و محمد از
پدر خود]
نصر: از عمر بن سعد، از
مالك بن اعين، از زيد بن وهب گفت:
آن روز على با پسران خود
به جناح چپ روى نهاد [و تنها قوم ربيعه با او مانده بودند] گويى هم اينك (آن منظره
را عيان) مىبينم كه تير از پشت سر و فراز شانههاى او مىگذشت و پسرانش خود را
سپر جان او مىساختند و به تن خود از او حمايت مىكردند و على خوش نداشت كه پسرش
به پيشمرگى[2] ميان او و
شاميان حايل شود. از اين رو چون يكى (از پسران وى) چنين مىكرد وى دست او را
مىگرفت و پيش رو يا پشت سر خويش مىافكندش. در اين ميان احمر- غلام ابو سفيان يا
عثمان، يا ديگرى از بنى اميّه- او را در نظر آورد و (خطاب به على) گفت: به
پروردگار كعبه سوگند كه خدايم بكشد اگر من تو را نكشم يا تو مرا نكشى و به سوى او
تاخت، پس «كيسان» غلام على برابرش در آمد و دو
[1] متن« انجفل الناس عليهم» و در اصل به تحريف[
انحفل ...].
[2] متن از روى شنهج( 1: 486)« فيتقدّم عليه» و در
اصل[ فيقدم].