سپس عمرو بن عاص بر دو
پله منبر بر آمد و خدا را سپاس و ستايش كرد و گفت[1]:
اى مردم، شايستگان گام
مردى فرا نهادند و زيانديدگان وا پس ماندند، ساعتى كاسه سرهايتان را به عاريت
دهيد، اينك حق به نقطه عطف خود رسيده و حديث ستمكار و ستمديده در ميان است[2].
نصر: عمر بن سعد، از ابى
يحيى، از محمد بن طلحه، از ابى سنان اسلمى كه گفت:
چون على از خطبه معاويه
و عمرو آگاه شد و خبر يافت كه آن دو چگونه مردم را بر ضدّ او تحريك كردهاند مردم
را بخواند، و گرد آمدند.
راوى گويد:
گوييا هم اكنون على را
مىبينم كه بر كمان خويش تكيه داده و اصحاب پيامبر خدا صلّى الله عليه كه در سپاه
او بودند اطرافش را گرفتهاند. و [گويى] او مىخواست مردم بدانند كه اصحاب پيامبر
خدا در پيرامون او بسيارند[3].
خطبه على پيرامون
تحريكى كه معاويه و عمرو كرده بودند
پس خدا را ستايش كرد و
گفت:
اى مردم، سخنم را بشنويد
و گفتهام را به دل سپاريد، كه گردنكشى از زورگويى است، و خودپسندى و غرور از
تكبّر است، و به راستى شيطان دشمنى است هماره حاضر و آماده كه باطل را به شما وعده
مىدهد. هان، به راستى كه مسلمان برادر مسلمان است، پس به يك ديگر به دادن نام زشت
توهين روا مداريد و احساس
[1] از آغاز اين جمله تا بدينجا در شنهج نيامده و
ابن ابى الحديد گفته عمرو را دنباله خطبه معاويه قرار داده، ولى در واقع چنان كه
از عبارت بعدى پيداست دو خطبه جداگانه است.
- البيان و التبيين( 2: 285).
[2] مرادش از ستمكار و ستمديده اشاره به آيه 33
سوره اسراء است كه مىفرمايد: من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليّه سلطانا.- م.
[3] متن« متوافرون عليه» و در شنهج[ متوافرون معه
به انبوه همراه اويند].