در محضر پيامبر مفتخر بود- به حضور خواند. فرستاده باز آمد و
گفت: او غذا مىخورد. (پيامبر) گفت: خدا هيچگاه سيرش نكند، آيا هرگز او را سير
مىبينيد؟
(عبد الله بن عمر افزود
و) گفت: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و سلّم روزى از گدارى بر آمد ابو سفيان را ديد
كه سوار است و معاويه و برادرش يكى جلودار است و آن ديگرى در پى او روان. چون
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و سلّم بديشان نگريست گفت: «بار الها، آن جلودار و
دنبالهرو و سوار را لعنت فرما». ما به وى گفتيم:
آيا تو خود از زبان
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و سلّم چنين شنيدى؟ گفت: آرى، و اگر خلاف گويم گوشهايم
كر و چشمانم كور باد.
نصر، از عبد العزيز بن
خطّاب، از صالح بن ابى اسود، از اسماعيل، از حسن كه گفت:
پيامبر خدا صلّى اللّه
عليه و سلّم گفت: «هر گاه معاويه را ديديد كه بر فراز منبر من خطبه مىخواند او را
بكشيد[1]».
[نبرد ابن حنفيه و ابن
عمر]
نصر، ديگر بار بر سر
حديث عمرو بن شمر (پيرامون جنگ صفّين) باز آمد كه گفت:
چون ديگر روز فرا رسيد
محمد بن على بن ابى طالب از سويى و عبيد الله عمر بن خطّاب از ديگر سوى با دو گروه
انبوه به جنگ يك ديگر آمدند و دو گروه نبردى سخت بسان سختترين و پرتكاپوترين
نبردها در پيوستند. آنگاه عبيد الله بن عمر به محمد بن حنفيّه[2] پيام فرستاد: خود به نزد من بيا تا
تن بتن با تو هماوردى كنم.
[1] اين حديث پيشتر در ص 294 به دو عبارت طى
سلسلهاى ديگر، منته به حسن بصرى نيز آمده است.- م.
[2] وى محمد بن على بن ابى طالب، برادر( امام) حسن
و( امام) حسين پسران على( عليهم السلام) است. جز اينكه مادر آن دو( امام) فاطمه
زهرا( عليها السلام)، و مادر اين يك خولة الحنفيّة، دختر جعفر بود و براى تميز از
ايشان( كه ذريه رسول اكرم بودند) وى را به مادرش نسبت داده محمد بن« حنفيه»
خواندهاند.
ابن حنفيه يكى از قهرمانان دلاور
صدر اسلام و مردى پارسا بود و دانشى بيكران داشت، به سال هشتاد و يكم درگذشت-
وفيات الاعيان( 1: 449) و طبقات، ابن سعد( 5: 66).