آن گروه آب را بر ما ببندند؟ ما را با آنان آزاد گذار، به خدا
سوگند، بر نمىگرديم، مگر آنكه آب را پس گيريم يا كشته شويم. به اشتر نيز بفرماى
كه با سوارانش بر فراز جايى كه فرمان مىدهى مقر گيرد[1]. گفت: اين به عهده شما[2].
پس اشعث بازگشت و در
ميان مردم ندا كرد: با هر كس كه آب يا مرگ را خواهد، وعده ديدارمان صبحگاه است[3]، چه من آهنگ
آب كردهام. همان شب دوازده هزار مرد كه سلاح بربسته بودند نزدش آمدند[4] و او
مىگفت:
ميعادنا اليوم بياض الصّبح
هل يصلح الزّاد بغير ملح؟ ...
ميعاد ما امروز سپيده دم
صبح است و آيا چيزى بهتر از نمك طعام توشه را نيكو مىدارد؟
نه، هرگز، و كارى بدون
دلسوزى پيش نمىرود. به زخم نيزهها بر آن گروه بتازيد.
به ضربه سنان در پيكرشان
دهانههاى خونفشان باز كنيد، با آن قوم سر آشتى ندارم و چه جاى صلحم باشد؟
براى صف شكافى چند گام
پيشروى، به اندازه پرتاب نيزهاى مرا كافى است.
جنگ بر سر آب
چون صبح شد، با آن گروه
كه شمشيرها را بر شانه نهاده بودند به پيشروى پرداخت و نيزه خود را پرتاب مىكرد و
مىگفت: پدر و مادرم فدايتان، به قدرى كه نيزهام[5] پرتاب شد پيش رويد [و همچنين] اين
كار را تكرار كرد تا به آن قوم رسيد و بر سرشان در آمد و بانگ برداشت: منم اشعث بن
قيس، دست از اين آب بداريد.
از آن سو ابو اعور سلمى
بانگ بر آورد: نه، به خدا سوگند چنان نكنيم مگر آنكه شمشيرها در ميان ما و شما
داورى كند. پس گفت: به خدا سوگند پندارم هماكنون
[1] متن از روى شنهج« و مر الاشتر فليعل بخيله
فيقف حيث تأمره» و در اصل[ و مر الاشتر فليعلوا بخيله فيقف حين امره].
[2] متن از روى شنهج« ذاك اليكم» و در اصل[
اليك].
[3] متن« فميعاده الصبح» و در شنهج[ فميعاده موضع
كذا وعدهگاهش فلان جاست].
[4] شنهج[ دوازده هزار تن از كنده و تيرههاى
قحطان كه شمشير بر شانه افكنده بودند نزدش آمدند].
[5] متن از روى شنهج« قاب رمحى» و در اصل[ قاب
رمح] يعنى به اندازه برد آن.