چون على از ملاحظه وضع
عراقيان كه از تشنگى رنج مىبردند غمين شد براى سركشى به جانب اردوى مذحج روى
آورد، در اين هنگام مردى به بانگ بلند ندا در داده بود (و اين شعر را) مىخواند:
أ يمنعنا القوم ماء الفرات
و فينا الرّماح و فينا الجحف
آيا آن قوم ما را از
دسترسى به آب فرات بازمىدارند، در حالى كه بين ما نيزه افكنان و سپرداران دلاور
هستند؟
در ميان ما سواران باريك
ميان[1] بلند اندام
نيزهسان و شمشيرزنان و زرهپوشان باشند.
ما كسانى هستيم كه روز
پيكار با طلحه و زبير خود را به گردابهاى هلاك غوطهور ساختيم (و نهراسيديم)[2].
ما كه ديروز از شير ژيان
پروايى نداشتيم امروز از ميشى شيرده پروايى نداريم[3].
عراق و حجاز را روزى
(افتخار آفرين) جز امروز نمانده[4]، پس هدف را
بزنيد.
به تاخت، يورغه و چهار
نعل، بر سر ايشان بتازيد و لگدكوب سم اسبان كنيدشان.
يا بر نهر فرات دست
مىيابيد و پيكر تنى چند از ما و آنها بر سر آن به خاك مىافتد، و يا در راه طاعت
خدا مىميريد و به بهشت در مىآييد و به شرافت مىپيونديد، و گر نه شما چون بندگان
عصا[5] (خوارى طلب)
باشيد و بنده عصا تن به خوارى سپرده و زبون باشد.
[1] متن« الشوازب، به زاء» و در اصل[ الشوارب] و
در شنهج[ الشواذب]- المفضليات( 2: 180).
[3] خزانة البغدادى( 1: 529) و مروج الذهب( 2: 18)
كه پارهاى از اين ابيات را آورده است.
[4] متن« سوى اليوم، يوم» و در شنهج[ سوى الشام
خصم دشمنى جز شام نمانده].
[5]« عبيد العصا بنده چوبدستى،( توسرى خور). امرؤ
القيس گويد:
\sُ قولا لدودان عبيد العصا\z ما غرّكم بالاسد الباسل\z\E به آن كرمهاى بنده چوبدستى(
كه زار و زبونند) بگوييد چه چيز شما را به برابرى با شير درنده مغرور كرده است؟
متن از روى شنهج( 1: 328) و در
اصل[ ... فانتم عبيد الرشا^ و عبد الرشا ...].