كه برادر همشير عثمان بود- گفت: تا امشب آب را بر آنان ببند،
زيرا چون به آب دسترس نيابند باز خواهند گشت، و بازگشتشان همان شكست و فرارشان
خواهد بود. آب را بر آنان ببند كه خدا به روز قيامت (در رحمتش را) بر آنها ببندد.
آنگاه صعصعة بن صوحان گفت: خداوند روز قيامت در رحمتش را بر كافران گنهكار
شرابخوارهاى مانند تو و اين تبهكار- يعنى وليد بن عقبه- مىبندد.
پس بر سرش ريختند و به
دشنامگويى و تهديدش پرداختند. معاويه گفت: دست از اين مرد بداريد كه او پيامگزار
است.
[تسلط عراقيان بر آب و
آزاد گذاشتن شاميان در استفاده از آن]
نصر: عمر بن سعد، از
يوسف بن يزيد، از عبد اللّه بن عوف بن احمر كه گفت:
صعصعه نزد ما بازگشت و
آنچه را به معاويه گفته و آنچه را ديده و پاسخ شنيده بود به ما باز گفت. به او
گفتيم: معاويه خود چه پاسخت داد؟ گفت: چون از نزد او آهنگ بازگشت كردم گفتم: به
على چه پاسخ مىدهى؟ گفت: نظر من به شما خواهد رسيد.
(عبد اللّه بن عوف)
گويد:
به خدا، ما جز آنكه صفوف
سوار و پياده نگهبان آب را در هم كوبيم چارهاى نداشتيم. وى (معاويه) به ابى اعور
پيام داد: «همچنان آنان را از آب باز دار.» ما هم، خدا گواهست، همدست شديم و بر
سرشان تاختيم و آنان را به زير بارانى از تير و نيزه گرفتيم و با شمشير تار و
مارشان كرديم. اين كشاكش ديرى ميان ما و آنها به درازا كشيد تا آنان را در هم
شكستيم و آب در اختيار ما قرار گرفت، آنگاه گفتيم: به خدا كه به ايشان آب ندهيم،
اما على براى ما امريّه فرستاد:
به اندازه نيازتان آب
برگيريد و به لشكرتان[1] باز گرديد و
راه رسيدن آنها را به
[1] متن« الى عسكركم» و در شنهج[ الى معسكركم به
لشكرگاهتان].