responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 193

قابل مقايسه با او يا به جاى اوست، يا شما[1] در شام كسى را داريد كه مانند او (يعنى همتاى على، ع) در عراق باشد؟ يا (بنى) ربيعه ياورانى در ميان (بنى) مضرّ مى‌يابند؟ سخن همان است كه او (على، ع) گفته و رأى همان كه او گزيده.

[گفتار حريث بن جابر]

راوى گويد:

آنگاه حريث بن جابر به سخن در آمد و گفت: اى مردم، بيتابى و غوغا مكنيد، زيرا اگر اشعث در دوره جاهليّت پادشاه بوده و در اسلام نيز خواجگى و سرورى داشته، رفيق ما هم شايسته اين رياست است و (شأن) آن سرورى برتر از اين رياست نيست. پس حسّان به اشعث گفت: پرچم (و فرماندهى) كنده از آن تو و پرچم ربيعه از آن من باشد. گفت: پناه بر خدا، اين هرگز امكان ندارد، آنچه تو را بوده (فرماندهى جزء) از آن من و آنچه مرا بوده (فرماندهى كلّ) از آن تو؟!

معاويه اشعث را بر ضد على برمى‌انگيزد

آنچه با اشعث شده بود به آگاهى معاويه رسيد، پس مالك بن هبيره را بخواند و به او گفت: چيزى به جان اشعث افكنيد كه او را بر ضد على برانگيزد. پس شاعرى از آن خود را بخواند و او اين ابيات را سرود و مالك بن هبيره كه خود كندى و از دوستان اشعث بود، آن را برايش نوشت:

من كان فى القوم مثلوجا بأسرته‌

فاللّه يعلم أنّى غير مثلوج ...

اگر كسى در اين قوم از لحاظ خاندان دمسرد و خشك ريشه باشد[2]، خدا مى‌داند كه من دمسرد و بى‌تبار نيستم.

رياست اشعث كندى را از او گرفتند و حسّان بن مخدوج فرماندهى را به دست گرفت.

هان اى مردان، اين چنان ننگى است كه آب فراتش نتواند شست و عقده اندوهى است كه هرگز گشايشى نباشدش.


[1] متن« ... لكم ...» و در اصل‌[ ... لك ...].

[2] تعريض به اشعث است.- م.

نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 193
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست