responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه اصول کافي شيخ کليني نویسنده : مصطفوى، سيد جواد    جلد : 1  صفحه : 216

نخواست» را دليل مختار بودنش دانسته‌اند.

اينكه گوئى اين كنم يا آن كنم‌

خود دليل اختيارست اى صنم‌

و ما جز اينكه با استمداد از فضل و توفيق خداى منان و با التجاء بدرگاه او از لغزش فكر و قلم وارد ترجمه و شرح روايات شويم چاره ديگرى نداريم و بنظر ما حديث دو از دهم اين باب كه از حضرت ثامن الائمه (ع) روايت شده است تا آنجا كه مغز بشر استعداد و اجازه تفكر دارد اين مشكل را حل فرموده است.

1-

امير المؤمنين (ع) پس از بازگشت از جنگ صفين در كوفه نشسته بود كه پير مردى آمد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس عرضكرد: اى امير مؤمنان، بفرمائيد كه آيا رفتن ما بجنگ اهل شام بقضا و قدر خدا بود؟ حضرت فرمود: آرى اى پير مرد بهيچ تلى بالا نرفتيد و بهيچ دره‌اى سرا زير نشديد مگر بقضا و قدر خدا، پير مرد گفت: اى امير مؤمنان رنجى كه من در اين راه بردم بحساب خدا گذارم؟

(يعنى چون رفتن من بقضاء و قدر خدا بوده است پس من اجرى نخواهم داشت) حضرت فرمود: ساكت باش اى پير مرد بخدا سوگند كه خدا اجر بزرگى نسبت برفتن آنجا و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا بشما داده است، و شما نسبت بهيچ يك از حالات خود مجبور و ناچار نبوديد پير مرد گفت: چگونه مى‌شود كه ما در هيچ يك از حالات مجبور و ناچار نباشيم با آنكه رفتن و حركات و بازگشت ما بقضا و قدر خدا باشد؟ حضرت باو فرمود: مگر تو گمان كنى كه آن قضا حتمى بود و آن قدر لازم (بطورى كه اختيار از تو سلب شود و رفتن و جنگ كردنت بقدرت و اراده تو نباشد) اگر چنين ميبود ثواب و عقاب و امر و نهى و بازداشت خدا بيهوده بود (زيرا در آن صورت انسان مانند ماشين خود كاريست كه اگر درست كوكش كنند

نام کتاب : ترجمه اصول کافي شيخ کليني نویسنده : مصطفوى، سيد جواد    جلد : 1  صفحه : 216
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست