آغون و واغون مىكردند. به ساير نوزادان نيز
تخت و آويزهاى رنگين مشابهى داده شد و طورى برنامهريزى شد تا هر يك يا دو دقيقه
يك بار، آويزها بدون توجّه به كنش نوزاد، بدون حركات مشخص بچرخند. اين دسته از
نوزادان حركت آويز را در اختيار نداشتند؛ در نتيجه، آنها نه حركت كرد، نه آغون و
واغون مىكردند و آن آويزها برايشان خسته كننده بود. روانشناس ديگرى بر روى اين
نوع پژوهش اظهار عقيده كرده و مىگويد: «نوزادان، كمتر از ما علاقهمند به كنترل
محيط اطراف خويش نيستند. به نظر مىرسد كه حتّى يك نوزاد دو ماهه نيز تمايل دارد
حكمران سرنوشت خويش باشد.»
اگر به پسرى كه ميزان زيادى از اين نوع انگيزه را دارا باشد بگوييد
بنشين! او برخواهد خاست. و اگر به او بگوييد بلند شو! خواهد نشست. او توجّه زيادى
نمىكند كه آيا مىايستد يا مىنشيند، امّا براى او لازم است كه بداند و نياز دارد
شما هم بدانيد كه او در قبال اينكه ايستاده يا نشسته، مسئوليت دارد. او نمىخواهد
شما به او بگوييد كه چه بايد بكند. البته حالا بسيارى از مردم اعتراض مىكنند و
مىگويند: «ما مىدانيم كه دختران هم آن را مىپسندند. مىدانيم كه زنان نيز آن را
دوست دارند. آنها تمايل ندارند كه به آنها گفته شود چه كارى را انجام دهند، بلكه
مايلند خودشان مسئول باشند و تحت سرپرستى كسى نباشند.» بىترديد اين موضوع حقيقت
دارد. امّا آنچه اين گروه از پسرانِ خواهان قدرت را از ديگر پسران و بيشتر