چرا برخى از تكاليف، انگيزههاى لازم را در پسر شما به خود معطوف
مىسازد؛ در حالى كه برخى ديگر اينگونه نيست؟ اين حرف كفايت نمىكند كه بگوييم
بازىهاى رايانهاى سرگرم كننده هستند، ولى مدرسه چنين نيست. اين پاسخ، چنين پرسشى
را مىطلبد: چرا اين دسته از پسران احساس مىكنند بازىهاى رايانهاى فوقالعاده
سرگرم كنندهتر از مدرسه هستند؟
اغلب دختران و البته پسران، نمىتوانند بيش از يك هدف را در بازى
«شكارچى جاسوس» مورد اصابت قرار دهند. براى بيشتر دختران و برخى از پسران،
مهمترين واكنش در بازى «شكارچى جاسوس»، تيرباران (مجازى) رفقاى ناباب است. براى
آنان، راندن اتومبيلى با سرعت زياد در امتداد يك بزرگراه (مجازى) يا هدايت يك قايق
تندرو (مجازى) در يك آبراهه (مجازى)، خسته كنندهتر از صرف كردن افعال اسپانيايى
در زمان التزامى يا نوشتن يك مقاله در مورد فدراليست است.
به اعتقاد من، پاسخ در اين مفهوم كلى نهفته است كه اكثر اين قبيل
پسران، هرگز سخنانى را كه روانشناسان معاصر به عنوان اصطلاحاتى همانند «تأثيرات
تقويت الگوهاى احتمالى» يا «آموزش سلطه و چيرهدستى» عنوان مىكنند نشنيدهاند.
تا جايى كه من به خاطر مىآورم «فردريك نيچه»[1]
فيلسوف آلمانى،