عملش، از رفتارش، از سيمايش، و بالاتر از
همه از موضعگيرىاش در برخورد با مشكلات و عبور از عقبهها و گردنههاى يك نهضت،
در مواجه شدنش با سيمهاى خاردار حامل الكتريسته، مىشناسند. در آنجاهاست كه پيروان
مىبينند و لمس مىكنند كه آيا رهبر به كار خودش مؤمن است يا نه. اگر آنجاها، در
آن سختيها و دشواريها، از او ايمان قاطع ديدند، با دل و جان دنبال او مىروند و
نمىايستند. همه را نمىگويم. آنهايى را مىگويم كه استعداد و لياقت اين پيروى را
دارند؛ آنهايى كه صفايى دارند؛ آنهايى كه خودشان در جستجوى چنين ميدانهاى فداكارى
هستند. ايمان رهبر كه در تمام حركات او، در سيماى او، در سيماى زندگى او و بهخصوص
در موقع برخورد با مشكلات، به آسانى تجلّى مىكند و نزديكانش خوب مىتوانند اين
جلوه ايمان را درك مىكند، نقش عجيب و مؤثر در محكم كردن پيوند ميان اعضاى شركت
كننده در يك جنبش با آن جنبش و رهبرى آن جنبش دارد. كمتر چيز ديگرى مىتواند اين
نقش را به عهده بگيرد.
رهبران نهضتهايى كه اول خيلى قرص و محكم حرف مىزنند اما تا به هچل
مىافتند توبهنامه مىنويسند، معلوم است كه پيروها دنبال اينها نمىروند.
جملهاى كه محور و شعار اين بحث ما و همه بحثهاست اين است كه ايمان
رهبر كه در قلب اوست، در نهاد اوست، در باطن اوست، در خمير اوست، در صحنههايى از
زندگى، از لابلاى سخنش، عملش، چهرهاش، اندامش، همه چيزش، پرتو مىافكند؛ مثل
اينكه يك چراغ نورانى اينجا