داشته باشد اين راه تازه را بر شما عرضه
خواهد كرد؛ هرجا هم كه راه تازهاى عرضه نكند خودبهخود به اين معناست كه همان راه
قبلى را يا به صورت موقت يا براى هميشه ارزشمند شناخته است. اگر قرار باشد يك مسلك
جديد به غير از اين شيوه عمل كند، مردمى كه با آن مسلك و آيين نو روبرو مىشوند از
همان لحظه اول دچار سرگردانى و بلاتكليفى خواهند شد، براى اينكه مسلما يك مسلك نو
نمىتواند يك روزه در مورد تمامى كارهاى خرد و درشت مردم ايدهاى نو ارائه بدهد.
اما مادام كه آن مسلك ايده نو ندارد مردم چه كنند؟ بخصوص بايد توجه داشت كه مردم
مسلكى، مردمى هستند كه مىخواهند كارشان داراى ارزش مسلكى باشد. مردم مذهبى مردمى
هستند كه مىخواهند كارشان از طرف مذهب تصويب بشود و منع نشده باشد. اين است كه ما
در فقه خودمان و در اسلامشناسى خودمان مىگوييم كه اسلام در محيط و جامعهاى ظهور
كرد كه يك سلسله قانونها، سنتها، و روشها معمول بود و مردم در معاملات، در
اجتماعيات، در اخلاقيات، در اعتقادات، در آداب و رسوم عادى زندگى فردى، خانوادگى و
اجتماعى، به يك سلسله آداب و رسوم و اعتقادات و سنتها و احكام و قوانين و مقررات
عادت كرده بودند. وقتى كه اسلام خواست هركدام از اينها را عوض بكند نظر جديدش را
اعلام كرد و هركدام را هم كه عوض نكرد، خود عوض نكردن معنايش امضاى آن قانون،
ايده، برداشت، اخلاق، آداب و رسوم بود. اين مسأله خيلى روشن و منطقى و قابل فهم
است. با اين حال، اگر رفقا بر اين نظر نقدى داشتند در