بحث در مسأله ولايت مىباشد؛ در درس گذشته در معنى لغوى آن به مقدار
كافى بحث شد.
از معانى نزديك به همان أصل و ريشه لغوى- كه در تمام مصاديقش، آن
مُفاد و معنى جارى و سارى است- ولايتِ به معنى تصرّفِ در امور و پاسدارى و نگهدارى
و سرپرستى و تكميل و ترميم نقاط ضعفى است كه بواسطه ولايت والى در أفراد مُوَلى
عَلَيْهم جبران مىشود؛ خواه آن فرد، زن باشد خواه مرد، صغير باشد يا كبير، حاضر
باشد يا غائب، يا ولايتِ در اجتماع؛ كه بواسطه ولايت والى، آن نقاطى كه از جهت ربط
و ارتباط بين آن مجتمع، مردم نياز به ترميم و تتميم و تكميلِ آن دارند، بر أثر
سرپرستى و ولايت والى به كمال و تماميّت خود مىرسند؛ و إمارت و حكومت بر اينها از
شُعَب ولايت است.
در أثر ولايت إمام معصوم، خلائق به أقصى درجه كمال إنسانيّت ميرسند
ولايت أمر بسيار عظيمى است، و بسيار داراى أهمّيّت و جلالت و عظمت
است؛ زيرا ولايت، حكومت بر نفوس و أموال و أعراض و نواميس و سائر شؤون مردم است، و
والى با إراده خود در شؤون مردم تصّرف مىكند؛ و در حقيقت، ولايت قيادتى است بر
عامّه به سوى مصالح اجتماع، كه نتيجه آن تمتّع از جميع مواهب إلهيّه و فعليّت
استعداداتى است كه در نفوس مردم